مجله شماره 64

مجتبی نظری: خوب دوستان عزیز، من هم به نوبه خودم این عید عزیز و سال جدید را به مردم همیشه عاشق سرزمینم ایران تبریک عرض می کنم. بسیار خوشحالم که قدیمی ها را تاسیس کرده ام و فضایی دارم که از این طریق تبریک عید بگویم و با هنرمندان قدیمی و عزیز کشورم صحبتی کنم، برای شما که از حال و روز این هنرمندان با خبر شوید.
نمی خواهم زیاد وقت شما را بگیرم و سر اصل مطلب می روم. همانطور که در جریان هستید، وقتی سایت تاسیس شد هر روز مطلب و عکس روز در سایت قرار می دادم. خیلی دوستان چه از طریق تلفن و ایمیل می گفتند که وقت هر روز سر زدن را ندارند. روال سایت را به این که روز های زوج مطلب و روزهای فرد عکس روز تغییر دادیم. با این حال هم خیلی از بازدیدگنندگان می گوید که فرصت نمی کنند، بخوانند. حالا تصمیمی که گرفته ام از این قرار است. همانطور که می بینید یک صفحه به صورت مجله برای شما طراحی می شود و مطالب را هم در متن کامل می توانید بخوانید.
خوب حالا اگر از همان اول تاسیس سایت، به این شکل مطالب منتشر می شد، این مجله شماره 64 می شد و ما هم از شماره 64 شروع می کنیم. امیدوارم که دیگر راضی باشید. برای همه شما بازدید کنندگان عزیز که این قدر به سایت علاقه نشان می دهید آرزوی سلامتی، موفقیت، سربلندی و آزادی آرزو می کنم.

تمام حاشیه های این ویژه نامه

ایرج باباحاجی و مجتبی نظری: این روزها را توی خیابان های تهران بالا و پایین می کردیم و دنبال این هنرمند و آن هنرمند قدیمی بودیم تا پس از گپ و گفتگویی نوروزی با آنها این ویژه نامه نوروزی را تهیه کنیم. خیابان های تهران مثل تمام اسفندهای نزدیک عید شلوغ و پر ترافیک است. مردم در ماراتنی تمام نشدنی از این سو به آن سو می روند تا خرید عید را تکمیل و کارهای نیمه تمام را تمام کنند و با خیال راحت به استقبال روزهای عید بروند.
شاهرخ نادری را در خانه اش می بینم. با مهربانی و شوخی های مخصوص خودش پذیرایمان می شود. همسر نازنین و مهربانش هم در کنارش یادآور خاطرات قدیم می شوند. روزهای با رادیو بودن و ایام بیکار شدن که هر چه بوده گذشته. امروز با حرارت و شوق از آن روزهای رفته عمر حکایت می کنند. پوری بنایی را در دفتر کارش می بینم. کارهای انباشته شده پایان سال و در میان این کارها، نوروز سال های کودکی و تبریکی برای تمام ایرانیان و هنرمندان قدیمی که با اشک همراه می شود.
نصرت الله وحدت عزادار مرگ خواهر و خواهر زاده است. در میان این همه حزن و اندوه پذیرایمان است. خاطراتی که قرار است به عنوان گفت و گوی ویژه در سایت منتشر شود. وحدت عکس های زیبایی به دیوار خانه آویزان کرده، تصاویر دسته جمعی هنرمندان در دوره های دوستانه و تیم فوتبال هنرمندان که تمام آنها مشهور و نامی و دریغ و افسوس که بیشترشان از این دیار رخت بربسته و به دیار باقی شتافته اند.
ر - اعتمادی نیز در میان کتاب ها و دوره مجله جوانان نشسته و این که تمام این سال های گذشته و نوروز هر سال را از میان همان صفحات به مردم تبریک می گفته و امروز نیز از طریق همان رسانه ها با مردم گفتگو می کند. ناصر ملک مطیعی در دفتر محل کارش پذیرای ما می شود و با مهربانی و حوصله پاسخ گوی سوالات بی شمار ما می شود و در نهایت تبریک عید نوروز که تمام این سال ها آمده و گذشته است. به دیدار شاپور قریب در خانه اش می رویم. کم حرف و با حوصله یادآور خاطرات گذشته است و سکوتی طولانی که در میان آنها به تمام دوستان و بچه محله های قدیمی چون اکبر گلپا و عباس شباویز و ایرج صادقپور هم اشاره می کند.
خانم ایرن را در مراسم بهاریه ارمنی ها می بینیم و با حوصله و مهربانی تبریک عید می گوید و مصاحبه کوتاهی می کنیم. با بهروز وثوقی تلفنی صحبت می کنیم و این که در این عید به دیدار دوستدارانش در دبی خواهد رفت. ایرانیانی که این فاصله نزدیک را به عشق او می آیند و نمایش بهانه ای است برای دیدار اسطوره سینما که او بی تاب تر از دوستدارانش است. با میلاد کیایی تلفتی صحبت می کنیم، استاد کیایی هم تبریک و خاطره ای نوروزی برای ما می گوید. به هر حال در این روزهای شلوغ خیلی این در و آن در زدیم تا این گفتگوها و ویژه نامه نوروزی را جور کردیم. امیدوارم که از این ویژه نامه خوشتان بیاید و در تعطیلات عید با این نوشته ها سرگرم شوید.

دیدار قدیمی ها با هنرمندان و حرف های نوروزی آنها
ناصر ملک مطیعی

در آستانه سال جدید و شکوفایی بهار طبیعت برای هموطنان عزیزم آرزوی سعادت، شادکامی و تندرستی می کنم. برای دوستان و همکاران و همه فرزندان ایران زمین که در خارج از ایران هستند سلام و ارادت فراوان دارم و از خداوند می خواهم که عزیزان ما در سال های آینده در ایران عزیز باشند و خاطرات شیرین گذشته را با هم مرور کنیم.
و خاطره نوروزی:
چند سالی که گوشه حیاط شیرنی فروشی داشتیم، خوشحال بودیم که همیشه و مخصوصا شب عید کام مردم را شیرین می کردیم. شب عید خیلی فعال و مشغول بودیم. آن خانه را فروختیم.
درباره کتاب خاطراتش گفت: کتاب را می نویسم البته چند وقتی هست خیلی گرفتارم و باید فکر و خیالم راحت باشد. کتاب خاطرات درباره گذشته سینمای قدیم است، انتقادی هم نیست. کتاب درباره کسانی هست که با ما کارکرده اند. شاید درسی باشد برای سینمای امروز که این قدر وسایل، امکانات و دانش دارند.
تاکید می کنم که در کتاب خاطرات مسئولیت دارم و باید مواظب باشم، خیلی روی این کتاب حساس هستم و سعی می کنم به بهترین نحو این خاطرات را منتقل کنم.

نصرت الله وحدت

این عید نوروز از بهترین روزهای ملی ماست و برای همه عزیزان است. این روز خوب را به تمام دوستان، آشنایان، هنرمندان و هموطنان درون و بیرون مرز تبریک می گویم.
و خاطره نوروزی:
یادمه آن سال ها بیشتر فیلم های کمدی را برای عید می ساختیم و بیشتر صاحبان سینماها به دنبال این گونه فیلم ها بودند. بیشتر فیلم های من به همراه فیلم های پرویز صیاد (صمد آقا) در نوروز اکران می شد. خوب آن روزها همه به شادی، تفریح و خنده علاقه داشته و دنبال این فیلم ها بودند. مردم می گفتند برویم و فیلم های وحدت رو ببینیم.

بهروز وثوقی

به هر حال نوروز است و روزهای عید یادآور تمام خاطرات گذشته. امسال عید شانس آن را دارم که بیشتر هموطنان داخل ایران را در دبی می بینم و با آنها روزهای عید را همراه شوم. این عید باستانی و فرخنده را به تمام هموطنان داخل و خارج ایران به خصوص هموطنانی که در این سال ها در این گوشه، غربت با آنها همراه بوده ام تبریک می گویم و امیدوارم سال جدید سال خوبی برای همه باشد.

پوری بنایی

امیدوارم این نوروز باستانی برای همه هموطنان عزیز مبارک و پر از شادی، سلامتی و پیروزی باشد. آرزو می کنم روزی با تمام هموطنان راه دور، دور هم این عید باستانی را جشن بگیریم.
و خاطره نوروزی:
یادم هست با فرا رسیدن ایام نوروز در آن موقع سعی می کردیم تمام اهل خانواده دور هم جمع شویم. شب چهارشنبه سوری و شب عید را جشن می گرفتیم. به دیدار بی بی جان، آقا جان و عمه جان می رفتیم. امروزه متاسفانه همه به بهانه نوروز و مسافرت از هم دور می شوند. یاد آن سال های کودکی بخیر که به همراه پدر به بازار اراک می رفتیم و او برای ما گیوه سنه جان (محله ای در اراک که گیوه های مرغوب و زیبا درست می کند) می خرید. من یواشکی می پوشیدم و با بچه ها بازی می کردیم.
یک بار هنگام بازی در حوض افتادم و گیوه ها از پایم درآمد. همه فکر می کردند من داخل حوض خفه شده ام، ولی اصل ماجرا این بود که ته حوض دنبال گیوه هایم می گشتم. چون موهای من بلند بود پسر عمویم موهایم را گرفت و از آب بیرون کشید. من در آن حالت ناراحتی گفتم: ولوم کن می خوام بروم گیوه هام رو دراروم (با لهجه زیبای اراکی). ولی گیوه ها خیس و نابود شده بود.

ایرج قادری

این روزها گرفتار مقدمات فیلم جدیدم با عنوان پاتو زمین نگذار هستم و از همین جا فرارسیدن ایام نوروز را به تمام هموطنانم در سراسر گیتی تبریک می گویم.

ایرن

خوشحالم که هنوز زنده ام و یک شانس و فرصتی برایم پیش آمده که از طریق سایت قدیمی ها به همه هموطنان عزیزم تبریک نوروز بگویم و دوست دارم هزاران دسته گل بهاری به همه ایرانیان سراسر دنیا تقدیم کنم.
در پاسخ به این سوال ما که می گوییم یک خاطره نوروزی بگوید، جواب می دهد: آن قدر بین من و سینما فاصله افتاده که دیگر به آن فکر نمی کنم. من و سینما خیلی از هم دور شده ایم و حتی دوست ندارم فلاش بک کنم و عکس و فیلم های قدیمم را ببینم.
از خانم ایرن می پرسیم که آخرین فیلمتان چه بوده است؟ می گوید آخرین فیلمم خط قرمز به کارگردانی مسعود کیمیایی و فیلم جایزه به کارگردانی داوود نصیریان بود. این فیلم ها در مورد تبلیغات بود و قصه خوبی هم داشت.

شاهرخ نادری

عید نوروز را به تمام ایرانیان داخل و خارج از کشور از طریق سایت قدیمی ها تبریک عرض می کنم و امیدوارم سال خوبی داشته باشد و برای همه هموطنانم سلامتی آرزو می کنم.
و خاطره نوروزی:
زمانی که سر کار بودم هر سال عید بعد از تمام شدن کارهای رادیو ایران و تهییه ویژه نامه های نوروزی تعطیلات را به رادیو خوزستان می رفتیم و آنجا عین 15 روز را با آنها همکاری می کردیم و رپورتاژ و گزارش می گرفتیم.
یادمه زمانی که بچه بودیم با دوستان همسایه در محله مان (خانقاه) دارای مغازه نان فانتزی بودند. یکی از دوستان امیر یاوری بود که خیلی با هم صمیمی بودیم. بعد از انقلاب که بی کار شدم، امیر آمد و گفت: دنیا که به آخر نرسیده و کمکم کرد و یک مغازه شیرنی فروشی باز کردیم. ناصر ملک مطیعی هم بیشتر وقت ها می آمد پیش من و می نشست. به همین خاطر مردم زیادی به عنوان مشتری به هوای ما می آمدند و خرید می کردند. بعد هم زنده یاد علی تابش مغازه ای قنادی در پاساژ ونک باز کرد، علی هم کارش گرفت.
فردین هم سر همان پاساژ فرش فروشی داشت. وقتی علی تابش مغازه اش را تعطیل کرد، فردین مغازه اش را به 2 قسمت فرش فروشی و قنادی تبدیل نمود. به هر حال اگر امیر یاوری لاستیک فروش می شد، همه ما لاستیک فروش می شدیم (با خنده). به یاد آن سال های فعالیت در رادیو، برنامه شما و رادیو، مغازه ام را شما و شیرنی اسم گذاشته بودم. نوروز را در کنار هموطنانم در ایران هستم و خوشحالم که نوروز را با هموطنان در ایران عزیزمان جشن می گیریم.

ر – اعتمادی

من همیشه این شانس را داشتم که که از سنین پایین تا به امروز در رسانه و مطبوعات سال نو را به مردم تبریک بگویم و امیدوارم بیشتر جوانان سرزمینم در این سال نو در کار، تحصیل و زندگی با موفقیت های بیشتری رو به رو شوند.
برای مردم کشورم هم در خارج از کشور آرزو می کنم پیوندشان با سرزمین مادریشان قطع نشود و هر جا که هستند در همه حال موفق و کامیاب باشند. این عید را به آنها هم تبریک می گویم.

میلاد کیایی

ضمن آرزوی نشاط، شادابی و تندرستی برای تمامی مردم سرزمین ایران این عید باستانی را تبریک می گویم. امیدوارم که مردم شریف و دوست داشتنی کشور با حفظ آداب و سنت های ارزشمند باستانی، این واقعیت را هم از خاطر دور نسازند که از درد و رنج درون هموطنان خود غافل نباشند و همواره سعی در آن نمایند که خود را شریک غم و درد های پنهانی هم بدانند.
و خاطره نوروزی:
البته باید بگویم عید هم عید های قدیم. چون واقعا بوی بهار و بوی نوروز را در آن زمان ها به خوبی حس می کردیم. ضمنا وقتی سن ما کم بود معمولا از بزرگتر ها عیدی می گرفتیم ولی الان باید عیدی بدهیم (با خنده). اینجا از مرحوم پدرم یک خاطره نوروزی به نظرم می رسد، پدرم همه ساله برای من و برادرم بهمن عیدی تهییه می کرد. به یاد دارم یک سال دو خودنویس شیک و نسبتا گران قیمت در آن زمان برای من و برادرم به عنوان عیدی خرید. بعد از مدتی من خونویس را خراب کردم و از بین رفت ولی خودنویس برادرم گم شد. سال بعد پدرم بغیر از عیدی که به ما داد یک خودنویس به برادرم داد ولی به من نداد، پرسیدم چرا؟ گفت چون تو خودنویس را خراب گردی ولی برادرت گم کرد. این همه یک خاطره نوروزی و شیطنت های بچگی های من.
شاپور قریب

فرا رسیدن سال جدید 1387 و این عید باستانی را به تمام هموطنان تبریک عرض می گویم و امیدوارم سال جدید پر از زیبایی و نیکویی برای همه هموطنان باشد.