مجله شماره 128
فرخلقا هوشمند از دنیا رفت
زنده یاد فرخ لقا هوشمند
فرخ لقا هوشمند نام اصلی فرخ لقاح پوررسول، بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون در ساعات نخستین روز دوشنبه در سن ۸۱ سالگی بر اثر ایست قلبی از دنیا رفت. خانم هوشمند که ۳۲ روز پیش دچار خون ریزی مغزی شده بود، در حالت بی هوشی به سر می برد و با دستگاه تنفس می کرد. مراسم تشییع جنازه این هنرمند ساعت ۹ صبح چهارشنبه از مقابل خانه سینما برگزار می شود. وی سپس درقطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده می شود.
فرخ لقا هوشمند متولد ۱۳۰۷ در رشت بود و نام خانوادگی او پور رسول است اما پس از ازدواج با رضا هوشمند بازیگر و چهره پرداز نام خانوادگی هوشمند را برگزید. خانم هوشمند دوره بازیگری را در سال ۱۳۲۴ زیر نظر عطا الله زاهد، مجید محسنی و حمید قنبری گذراند و درهمان سال به فعالیت در ئتاتر گیلان و تهران پرداخت. او دیپلم تئاتر را نزد اسماعیل مهرتاش در رشت گرفته و به تشویق پدرش (علی قلی پور رسول) که یکی از بنیانگذاران تئاتر در رشت بود برای اولین بار بهروی صحنه تئاتر رفته و پس از مدتی به تهران مهاجرت کرد.
فرخ لقا هوشمند بازی در سینما را در سال ۱۳۳۶ با بازی در فیلم نردبان ترقی آغاز کرد و در طول فعالیت سینمایی اش در ۶۱ فیلم دیگر نیز به ایفای نقش پرداخت. فعالیت تلویزیونی خانم هوشمند نیز در سال ۱۳۴۴ با فعالیت در تلویزیون ملی ایران در اجرای برنامه زنده در کنار ایرج ناظریان، عزتالله مقبلی و رقیه چهره آزاد آغاز شد. از به یاد ماندنی ترین نقش های تلویزیونی او در پیش از انقلاب سریال صمد آقا بود که فرخ لقا هوشمند نقش ننه آقا را در آن بازی می کرد.
برخی از مجموعههای تلویزیونی و فیلمهایی که فرخ لقا هوشمند در آن به ایفای نقش پرداخته است عبارتند از: کوچک جنگلی، لبخند زندگی، عیاران، داستان یک شهر، خانه به خانه، مدرسه مادربزرگها، سوختهدلان، تهران ۱۱، دردسر بزرگ، سایهها، چراغ جادو، قصههای شهرک، شب قوزی، شوهر آهوخانم، کلاغ، باشو غریبه کوچک، شکار خاموش، افسانه آه، رنو تهران ۲۹، دو نفر و نصفی، مسافران، چهارشنبه عزیز، دو همسفر، الو الو من جوجوام، همسر، بلوف، کلاه قرمزی و پسرخانه، سفر، اشک و لبخند و شراره. گفته میشود: مراسم تشییع پیكر هوشمند قرار است صبح چهارشنبه (امروز) 24 تیر ماه از مقابل خانه سینما انجام شود. مجله قدیمی ها این ضایعه را به جامعه هنری، خانواده و دوستدارانش تسلیت می گوید. منبع
فرخ لقا هوشمند گلهمند بود از اینكه هیچكس سراغی از او نمیگیرد
زنده یاد فرخ لقا هوشمند در جوانی
آدم وقتی جوونه كپكش خروس میخونه، دنیا باهاش مهربونه، اما به وقت پیری تنها و بیكس میمونه. فرخلقا هوشمند بازیگر 81 سالهی تئاتر، سینما و تلویزیون دو سال گذشته همزمان با روز مادر جملاتش را با شعری آغاز كرد و ادامه داد: تا جوان بودیم برای كار هنری زحمت میكشیدیم، اما حالا كه پیر شدیم كسی نمیپرسد حالت چطور است. این بازیگر پیشكسوت با بیان اینكه بعد از سكته مغزی كه چهار سال قبلتر برایش اتفاق افتاده، دیگر نتوانسته به بازیگری ادامه دهد، میگفت: ظاهرا سر حال هستم، اما این سكته باعث شد مقداری هوش و حواسم را از دست بدهم و روی بینایی و دست و پایم هم اثر گذاشته و زیاد نمیتوانم سرپا بمانم.
او گلهمند بود از اینكه هیچكس سراغی از او نمیگیرد و مطرح كرد: تنها اگر مراسم خاصی همانند شب یلدا یا ماه رمضان باشد، خانم لرستانی در خانم پیشكسوتان هنر یادی از من میكنند، سال گذشته هم در جشن بزرگ بازیگران مرا صدا كردند و لوح تقدیری دادند.
هوشمند كه به گفتهی خودش ماهی 85 هزار تومان از طرح تكریم میگرفت: این پول خرج داروهایش هم نمیشود. زمانی دست خانه پیشكسوتان هنر باز بود و گاهی مواقع بنهایی میداند كه آن هم قطع شده است. این بازیگر از دخترش كه مراقب او است یاد میكرد و میگفت: دختر بزرگم مراقبت از من را بر عهده دارد و با وجود اینكه جدا زندگی میكند، اما مرتب پیش من است و كارهایم را انجام میدهد. منبع
سنگسار ثریا م، یک فیلم
پوستر فیلم سنگسار ثریا
شهرنوش پارسی پور: این روزها فیلم سنگسار ثریا م روی صحنه سینماهای برکلی است. من به عنوان فردی که فاقد مذهب ویژهای ست و کوچکترین داعیهای درباره اسلام ندارد باید بگویم که از دیدن این فیلم بسیار متاسف شدم. هرگز باور نمیکردم که درجه نفرت بعضی از اشخاص نسبت به اسلام تا این حد بالا باشد. در عین حال باور نمیکردم که بتوان مردمان کشوری را تا این حد خبیث و زشت و نفرت انگیز و چرکمرده به نمایش گذاشت.
این روزها مردم ایران در خیابانها هستند و دارند با زیبائی تمام به مردم جهان نشان میدهند که نه تنها آماده پذیرش دموکراسی هستند، بلکه اما زمان درازی است که این آمادگی را دارند. مسئله اما به امروز و فردا تنها ختم نمیشود. ایران دیروز نیز پر از ارزش هائی ست که در اوج قله فرهنگهای بشری قرار دارد. سعدی در هفتصد سال پیش فریاد زدهاست: بنی آدم اعضای یکدیگرند/که در آفرینش ز یک گوهرند/چو عضوی به درد آورد روزگار/دگر عضوها را نماند قرار. و این حافظ است که فرمایش میکند: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
نمونههای تاریخی تحمل و تسامح در ایران به قدری زیاد است که تصور نمیکنم بتوان همانندش را در ادبیات کشورهای دیگر یافت. در چنین هنگامهای تماشای چهره مردم ایران در فیلم سنگسار ثریا م انسان را بسیار متاثر میکند. نگاهی بیندازیم به ساختار بسیار ضعیف فیلمنامه این فیلم.
شهره آغداشلو در فیلم سنگسار ثریا
یک خبرنگار فرانسوی - ایرانی در حال سفر در ایران است و به این ده کوره در جائی از ایران رسیدهاست، که ماشینش خراب میشود. تعمیرکار ماشین آنقدر حال ندارد تا ماشین را تعمیر کند. البته بعد معلوم میشود که در دو روز پیش شاهد سنگسار زن مورد علاقه اش بودهاست. اما عاقبت میپذیرد تا ماشین را تعمیر کند. زن مسنی که انگلیسی را به فصاحت حرف میزند (و این خود نکته عجیبی ست) موفق میشود توجه خبرنگار را به خود جلب کند. خبرنگار به ترفندی خود را از دست ملا و کدخدای ده خلاص میکند و عاقبت موفق میشود به خانه زن رفته و صدای او را که شاهد دردمند سنگسار خواهرزاده اش بوده روی نوار آواگیر ضبط کند. زن شرح ماجرا میدهد. و ماجرا از این قرار است:
ثریا شوهر سفاکی دارد که چون تصمیم گرفته زن دیگری بگیرد قصد کرده ثریا را طلاق بدهد. اما ثریا که دائم از دست شوهرش به نحو وحشیانهای کتک میخورد حاضر به طلاق نیست، چون پول ندارد خرج چهار فرزندش بکند. ملای ده به سراغ ثریا میآید و به او پیشنهاد میکند از شوهرش طلاق گرفته و صیغه او بشود. خاله ثریا از راه میرسد و خاله و خواهرزاده حال ملا را جا میآورند. ملا دچار کینه شتری میشود و با خودش عهد میکند پدر ثریا را در بیاورد. در این میان زن تعمیرکار ماشین میمیرد. تعمیرکار، که مردی ساده لوح است و در عین حال پسر عقب ماندهای دارد به سراغ خاله انگلیسی دان ثریا میآید تا ترتیب دفن جسد همسرش را بدهد (البته این خالهاست که کشف میکند زن مرده). در این موقع زنان ده میریزند توی خانه تعمیرکار و شروع به غارت اموال او میکنند. چرا؟ مشخص نیست چرا، و روشن نیست در کجای ایران مردم اموال خانه آدمی را که زندهاست غارت میکنند. البته فیلم در اینجا دارد به زور میکوشد شبیه زوربای یونانی بشود، که خوشبختانه موفق نمیشود. بعد شوهر خبیث و ملا با هم فکر میکنند که اگر ثریا را وادارند در خانه تعمیرکار کار کند خیلی احتمال دارد که تعمیرکار عاشق او شده و رابطهای میان آنها برقرار شود. در این صورت این مردان که دائم مراقب ثریا هستند میتوانند از فرصت استفاده کرده و ترتیب سنگسار ثریا را بدهند. پس کدخدا (که شخصیتی ست بی هویت و ابراهیم نام) به همراه ملا آنقدر به ثریا اصرار میکنند تا قبول کند در خانه مرد تعمیرکار کار کند. بعد اما چهار چشمی شروع به تماشای ثریا و مرد تعمیرکار میکنند که در ساده لوحی خود عاشق ثریا شده. بعد یک روز در کوچه دیده میشود که ثریا بازوی تعمیرکار را لمس میکند. غوغای عجیبی راه میافتد. این مردان موفق میشوند تعمیرکار ساده لوح را نیز وادارند که بگوید ثریا در خانه او خوابیدهاست (یعنی روی زمین خوابیده و استراحت کردهاست). پس دست جمعی ثریا را محکوم به سنگسار میکنند. در اینجا ابراهیم نماز غلیظی میخواند و با خدا مشورت میکند که او را راهنمائی کند. ظاهرا پاسخ خدا مثبت است.
ثریا را سنگسار میکنند. نخستین سنگ را شوهر خبیث میزند، بعد پسرهای ثریا را وادار به سنگ زدن میکنند. بعد مرد تعمیرکار را میآورند که سنگ بزند که او نمیزند و در میرود. اینک صحنههای دلخراشی از سنگسار ثریا در معرض دید قرار میگیرد. در سینما شاهد بودم که از جمعیت بسیار محدودی که حضور داشتند دو نفر تالار سینما را ترک کردند.
و در آخر کار خاله فداکار که به شدت عذاب میکشد جسد ثریا را در پلاسی جمع کرده و در کنار رودخانه قرار میدهد، که برای آن که این درام آبکی شورتر شود، سگها جسد ثریا را میخورند. استخوانهایش را میلیسند و به این ترتیب دنیا میبیند که وقتی مردمی ذاتا خبیث و بی رحم و سفاک هستند چگونه عمل میکنند. در این فیلم به جز خاله فداکار و انگلیسی دان که یک تنه نمایشگر «بخش بسیار محدود و کوچک روشنفکران ایران» است بقیه مردم شقی، فاسد، ابله و در بهترین شکل عقب مانده هستند. البته بکلی فراموش میشود که هزاران تن در ایران اعدام شدند که جلوی همین زیاده رویها را بگیرند. فراموش میشود که صدها هزار تن در جبههها مردند تا از کیان ایران محافظت کنند. به کلی فراموش میشود که در هیچ کجای قرآن دستوری برای سنگسار صادر نشدهاست. فراموش میشود که این سنت از جامعههای دیگر به ایران منتقل شده. مثلا مریم مجدلیه در اورشلیم سنگسار شد.
من در طول نمایش فیلم چندبار قصد کردم از جا بلند شوم و بروم، چون پی رنگ داستان بقدری ضعیف بود که روان مرا مشوش کرده بود، اما میهمان یک دوست آمریکائی بودم که او نیز به نوبه خودش از فیلم متنفر شده بود. اینک این مسئله مطرح میشود: آیا نبایستی از سنگسار فیلم درست کرد؟ به نظر من چرا، البته. اما کسی که از ایران و ایرانی متنفر است و کینه شتری به این مجموعه فرهنگی دارد حق ندارد چنین فیلمی را بسازد. مسئله سنگسار البته شرم آور و بسیار اسباب سرافکندگی و خجالت مردم ایران است، اما اگربناست فیلمنامهای در این زمینه تهیه شود باید از روانکاوان و جامعه شناسان خواست تا با فیلمنامه نویس همکاری کنند و مسئله را از هر جنبه و سوئی بررسی کنند.
من نوشتم و تاکید میکنم که گرچه از خانوادهای مسلمان هستم اما هرگز آداب مذهبی را انجام ندادهام. منتهی روزی را به خاطر میآورم که برای خرید نان به نانوائی مراجعه کرده بودم. طرفهای ظهر بود و شاطر به نماز ایستاده بود و تنها وقت استراحتش را صرف نماز خواندن میکرد. با دقت به او نگاه میکردم. مردی بود لاغر و ضعیف. لباسش آردی بود و روشن بود که از بامداد مشغول به انجام کار طاقت فرسائی بودهاست. اما حالا ایستاده بود و نمازش را میخواند. درست در آن لحظه بود که با خودم عهد کردم هرگز به صاحب هیچ مذهبی توهین نکنم. و کسانی که میخواهند اسلام را در ایران از ریشه درآورند آیا میدانند که این مذهب نود و هشت درصد مردم است؟ به راستی چه ارزشی را قرار است جانشین آن کنند؟ لطفا به صدای بلند بگوئید تا ما هم بدانیم.
زنده یاد لیلا کسری بعد از انقلاب 95 درصد ترانه های هایده را سرود
لیلا کسری - هدیه
هدیه یا لیلا کسری کار ترانه سراییش را از سال ۱۳۵۵آغاز نمود و تا پایان عمر کوتاهش (1368) ترانه های خاطره انگیزی را خلق کرد. او که به پیشنهاد فریدون خوشنود آهنگساز عزیز کار ترانه سرایش را آغاز نمود، ترانه های جاودانه ای را با صدای هایده برای همیشه تاریخ به یادگار گذاشت. ترانه سرایی که در بعد از انقلاب به جرات 95 درصد ترانه های هایده را سرود.
لیلا کسری در 7 فروردین 1318 در تهران متولد شد و پس از تحصیل در رشته کتابداری در دانشگاه کینز کالج لندن و استخدام در شرکت پتروشیمی ایران رو به شاعری گذاشت. زمانی که پاشا و جهان شاه دو فرزندش به دنیا آمدند، مجموعه شعر یک پاییز و دو بهار را منتشر کرد و سپس دو کتاب شعر را نیزبه نام های فصل مطرح نیست و چشنواره این سوی پل در سال های 48 و 49 از خود به یادگار گذاشت. کتاب فصل مطرح نیست به عنوان بهترین کتاب شعر نو سال 1348 انتخاب شد. به عنوان شاعر و روزنامه نگار در مجله اطلاعات بانوان نیز فعالیت نمود و هر هفته یکی از کارهایش در مجله منتشر می شد.
لیلا کسری به عنوان ترانه سرا به پیشنهاد فریدون خوشنود در سال 54 به این عرصه وارد شد و با خوانندگانی چون نوش آفرین، نسرین، ستار، مهستی، هایده، ابی، ایرج، گلپا، الهه و بعد از انقلاب اندی، سیاوش شمس، معین، فرزین، ویگن، داریوش، همکاری نمود اگر چه در واقع ایشان ترانه سرای اختصاصی هایده به شمار می آمد و اغلب ترانه های آن خواننده خوش صدا را بر عهده داشت.
او در سال 1356 و در سن 37 سالگی زمانی که علی داد فرزند سومش تازه به دنیا آمد دچار سرطان سینه شد و طی 11 سال تمام وجودش را چون موریانه بلعید. لیلا کسری عنوان نمود که در سال 1356 غده ای در سینه اش پیدا شد که برای معالجه به لندن رفت. پس از خروج از کشور و حضور در امریکا غدد به پهلویش زدند و سرطان روز به روز پیش روی کرد.
پس از 17 عمل جراحی، غذایش جز آب چیز دیگری نبود و از لوله ای که به مثانه او پیوند خورده بود. پس از 11 سال جنگ با سرطان سینه و تزریق هرویین برای کاهش دردش. در نوروز 1368 به دلیل بیماری سرطان سینه درگذشت.
از ترانه های لیلا کسری می توان به این ترانه ها اشاره کرد: کاکلی، حوا، خلعت، قاصدک، هیچ، خط ساحل، راهبه، سرزمین شب، تو برام همیشه باش، برج بلور، گل های انار، رنگین کمان، هراس، صدای زنگوله ها، آشتی، سپید و سیاه، گل ناز، سرو ناز، شب مرد تنها، قاصد، غریبه، گریه مستی، کلبه من، قصه عشق، شب گرد، پریشونی، شاخه نبات، عطربهار، کی میاد، ساقی ساقی، تو خنده هات تو گریه هات، تکیه بر باد، شیرین شیرین، دل غافل، حضرت آدم، سفر، چگونه چگونه، نماز، دلم گرفت از آسمون، طناز، صفای اشک، طنین صلح و مجموعه ای از ترانه های هایده: دعای سحر، خراباتی، شب عشق، تاریخ عشق، اشاره، شب عید، سیاه چشمون، شوریده سر، دل دیوونه، قصه من، تو که نیستی، یا رب، نرگس شیراز، وای به حالش، شب میخونه، سلام، دستای تو، اسیر تو، آشیونه، باده فروش و . . .
متن یکی از ترانه های لیلا کسری که با صدای هایده شنیده شد:
مثل باد سرد پاییز - غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید - که چه آفتی به من زد
رگ و ریشه هام سیاه شد - تو تنم جوونه خشکید
اما این دل صبورم - به غم زمونه خندید
آسمون مست جنونی- آسمون تشنه خونی
آسمون مست گناهی - آسمون چه رو سیاهی
اگه زندکی عذابه - یه حباب روی آبه
من به گریه ها میخندم - میگم این همش یه خوابه
آسمون تو مرگ عشقو - توی یاخته هام نوشتی
این یه غمنامه تلخه - که تو سر تا پام نوشتی
من به لحظه شکستم - اگه نزدیک اگه دورم
از ترحم تو بیزار - من خودم سنگ صبورم
آسمون تیشه ت شکسته - من دیگه رو پام میمونم
منو از تنم بگیری - تو ترانه هام میمونم
حمایت گوگوش از اعتصاب غذای روشنفکران ایران
در برابر مقر سازمان ملل در نیویورک
گوگوش
سلام به همه ی مردم ایران و هموطنان خارج از کشور. در یکماه اخیر به دقت اخبار و رویدادهای ایران را تعقیب کرده و می کنم. با دیدن تصاویر مردمی که زخمی و کشته می شدند، گریستم و می گریم. همچون همه ی ایرانیان مقیم خارج، دل من در شهرهای ایران است. در تمامی لحظات کوشش می کنم تا در عالم خیال به سلول های انفرادی زندان ها بروم و از نزدیک شاهد آنچه بر آنها می رود باشم. این تجربه ی دردناکی است که از سر می گذرانم. با خود می اندیشم وقتی تجربه ی خیالین سلول های انفرادی این همه دردناک است، فرزندان دلیر ایران چگونه این تجربه ی عینی را از سر می گذرانند. یک سو زندانیان چشم بسته و بی خبر از دنیا قرار دارند و در سوی دیگر، بازجویانی که از هر وسیله ای برای خورد کردن فرزندان دلیر ایران زمین استفاده می کنند. باید برای آزادی آنها کاری کرد.
من ضمن اعلام حمایت از اعتصاب غذای اکبر گنجی و دیگر روشنفکران ایران در برابر مقر سازمان ملل در نیویورک،از همه ی ایرانیان مقیم آمریکا دعوت می کنم تا در این تحصن شرکت کنند و صدای اعتراض مردم ایران را به گوش جهانیان برسانید. من هم به عنوان یک ایرانی ، که دل در گرو آبادی و آزادی و سربلندی ایران دارد، در اولین روز این برنامه (۳۱ تیر - ۲۲ جولای) در کنار شما در این تحصن شرکت خواهم کرد تا بتوانیم برای آزادی کلیه ی زندانیان سیاسی - عقیدتی گامی به پیش برداریم.
دوستدار همه ی شما
گوگوش
جایزه جشنواره پاریس سینما به امیر نادری رسید
امیر نادری
فیلم وگاس به كارگردانی امیر نادری برنده جایزه در بخش آینده هفتمین جشنواره فیلم پاریس سینما شد. هفتمین جشنواره فیلم پاریس سینما، روز گذشته در حالی به كار خود پایان داد كه فیلم وگاس: براساس داستانی حقیقی ساخته امیر نادری، كارگردان ایرانیالاصل آمریكایی، برنده جایزه بخش آینده این دوره از رقابتها شد.
این فیلم كه سال گذشته نامزد جایزه شیر طلای جشنواره بینالمللی فیلم ونیز شد، داستان خانوادهای به نام است كه در منطقهای بیابانی در حومه شهر لاسوگاس، در یك خانه پیش ساخته كوچك زندگی میكنند.
آرامش این خانواده فقیر با ورود مردی كه ادعا میكند سرباز نیروی دریایی است و از عراق بازگشته به هم میخورد، این مرد به آنها پیشنهاد میكند كه حاضر است در برابر قیمت گزافی خانه آنها را خریداری كند ولی بعدا مشخص میشود كه او به دنبال گنجی است كه گفته میشود كه در آن خانه مدفون شده است. فیلم ساحل دیگر به كارگردانی جورج اُواشویلی نیز در این دوره از رقابتهای پاریس سینما توانست جایزه ویژه هیات داوران را از آن خود كرد. منبع
عنایت بخشی: برای بازی در یک نقش حدود پنج شش ماه
درباره آن نقش تحقیق میكردیم
عنایت بخشی
سیدرضا صائمی: چه از نسل امروزی باشید و چه از مخاطبان دیروزی، بدون شك با چهره و بازی عنایت بخشی آشنا هستید. حضور وی در عرصه تلویزیون و سریالهای خانوادگی در 2 دهه اخیر به تثبیت او در ذهن مخاطبان كمك كرده است و تماشاگران بازیهای مختلفی را بویژه در نقشهای منفی از او به یاد دارند كه هنوز از خاطرهها نرفته است البته بخشی معتقد است همواره در كنار نقشهای منفی در نقشهای مثبت هم بازی كرده و هیچ وقت در یك نقش ویژه تثبیت نشده است.
او سال 1324 در طالقان متولد شد. در سال 1338 كار بازیگری را به شكل حرفهای در گروه هنر ملی به سرپرستی عباس جوانمرد شروع كرد و پس از 2 سال فعالیت در گروه یاد شده به نیروی هوایی ملحق شد.
پس از گذراندن دورههای مختلف الكترونیكی و زبان انگلیسی به تدریس الكترونیك و زبان پرداخت و همزمان به فعالیت هنری خود ادامه داد و پس از 10 سال خدمت در نیروی هوایی به استخدام اداره تئاتر درآمد و فعالیت هنری خود را از سر گرفت.
بخشی تاكنون نزدیك به 70 فیلم سینمایی را در كارنامه خود دارد و در سالهای اخیر به دلیل تغییر فضای سینمایی و به قول خودش گسترش سینمای دختر و پسری، حضور كمتری در فیلمهای سینمایی دارد و او را بیشتر در سریالهای تلویزیونی و تلهفیلمها میتوان پیدا كرد. هماكنون سریال روزهای زیبا از شبكه 5 در حال پخش است كه عنایت بخشی در آن نقش پدر یك خانواده را بازی میكند. به این بهانه با او به گفتگو نشستیم كه در پی میآید.
عنایت بخشی می گوید: یادم میآید در ایام جوانی به انواع و اقسام قهوهخانهها میرفتم. به جنوب شهر میرفتم. اتوبوس سوار میشدم و از سر خط تا ته خط میرفتم فقط برای اینكه آدمهای مختلف را ببینم و آنها را اتود بزنم تا اگر زمانی در فیلم و سریالی قرار بود نقش آنها را بازی كنم بتوانم از این تجربیات شخصیام بهرهبرداری كنم. در واقع برای ایفای درست یك نقش در كنار تمرین باید تحقیق هم وجود داشته باشد و یك بازیگر موفق سعی میكند با دقت در شخصیتها و مشاغل مختلف، به نوعی در حوزه كاری خود تحقیق كند.
در سالهای قبل از انقلاب گروهی در اداره تئاتر وجود داشت به نام گروه هنر ملی كه منسجمترین، كاملترین و مترقیترین گروه تئاتری كه در كشور ما وجود داشت همین گروه بود كه تمام كسانی كه امروز بار سینما و تئاتر كشور را بر دوش میكشند در این گروه حضور داشتند.
بخشی درباره تجربیات شخصی و نقشهایش می گوید: آن زمان اگر قرار بود نقشی را بازی كنیم باور كنید چیزی حدود پنج شش ماه درباره آن نقش تحقیق میكردیم. در واقع ما مینشستیم و درباره آن شخصیت بیوگرافی مینوشتیم. حتی گاهی حدود پنجاه شصت صفحه زوایای مختلف شخصیت و موقعیت وی را بررسی و تجزیه و تحلیل میكردیم. فردی كه در جنوب زندگی میكند و بزرگ شده نوع راه رفتن، حرف زدن و مناسبات اجتماعیاش با فردی كه در شمال زندگی میكند فرق دارد و بازیگر باید به این تفاوتها آگاهی داشته باشد. آن وقت بیوگرافی را در جمع مطرح میكردیم و آن را برای كارگردان و عوامل دیگر به بحث میگذاشتیم تا در نهایت یك تصویر كاملی از آن نقش ترسیم شود. متاسفانه امروز بازیگر برای ایفای یك نقش به تحقیق و مطالعه و آنالیز آن نقش نمیپردازد. امروزه سناریو را به دست بازیگر میدهند و 2 روز بعد او را جلوی دوربین میبرند. همینهاست كه به سینما و بازیگری ما لطمه میزند یا موجب میشود یك بازیگر همه نقشهایش شبیه هم شود.
بخشی در پاسخ به این سوال که معیار شما برای انتخاب نقش چیست، می گوید: به نظر من ابتدا باید بازیگر از نقشی كه به او پیشنهاد شده خوشش بیاید و احساس كند توانایی ایفای آن را دارد تا بتواند به آن نقش نزدیك شود و آن را درك كند. در ضمن به این مساله هم توجه داشته باشید كه بازیگری كه امور زندگیاش با بازیگری میگذرد و به شكل حرفهای مشغول این كار است خیلی هم نمیتواند نسبت به این مساله حساسیت نشان دهد و سختگیری كند. من نمیتوانم سالها صبر كنم تا آن نقشی را كه دلم میخواهد یا آن كارگردانی كه به آن علاقه دارم به من پیشنهاد بكند. از سوی دیگر این بدین معنی هم نیست كه چون من حرفهام بازیگری است، هر نقشی را بپذیرم. بازیگر اگر انسانشناس و جامعهشناس خوبی نباشد نمیتواند بازیگر موفقی باشد.
جمشید شیبانی با حضور هنرمندان و دوستدارانش تشییع شد
زنده یاد جمشید شیبانی
جمشید شیبانی با حضور چندی از هنرمندان و علاقه مندانش تشییع شد. ستار، هوشمند عقیلی، منوچهر سخایی و مسعود امینی هنرمندانی بودند که در این مراسم شرکت کردند.
این مراسم از تلویزیون امید ایران پخش شد و در پایان نادر رفیعی مجری این شبکه از معین به خاطر عدم حضوراش در این مراسم انتقاد کرد و افزود: راستی معین کجاست؟ و با پخش ترانه اصفهان از ساخته های زنده یاد جمشید شیبانی برای معین، که به گفته نادر رفیعی از بهترین های او می باشد، بر تصاویر خاکسپاری گلایه کرد. منبع
کناره گیری فرهاد فخرالدینی از ارکستر ملی
فرهاد فخرالدینی
ارکستر ملی طی چند هفته گذشته شاهد اتفاقاتی بوده که جدیدترین آن به جدایی فرهاد فخرالدینی از رهبری این ارکستر مربوط می شود. فرهاد فخرالدینی پیرامون حواشی ارکستر ملی و ادامه همکاری خود با این ارکستر گفت: دیگر تمایلی به ادامه همکاری با ارکستر ملی و رهبری این مجموعه ندارم.
رهبر ارکستر ملی درباره دلایل این تصمیم خود گفت: در حال حاضر ترجیح می دهم سکوت کنم و بهتر است دلایل این امر را از دکتر خبری رئیس مرکز موسیقی وزارت ارشاد پیگیری کنید. هر چند هنوز مطلبی از سوی دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این باره اعلام نشده اما خبرهای غیر رسمی از منابع نزدیک به ارکستر ملی حکایت از آن دارد که این ارکستر طی روزهای گذشته از سوی دفتر موسیقی وزارت ارشاد به بنیاد رودکی واگذار شده است.
این در حالی است که کنسرت ماه گذشته ارکستر ملی نیز که قرار بود در روزهای 28 تا 30 خرداد در تالار وحدت برگزار شود نیز از سوی فرهاد فخرالدینی به تعویق افتاد. رهبر ارکستر ملی دلیل این موضوع را فضای نامناسب برای شنیدن موسیقی و اجرای کنسرت عنوان کرده بود.
جدایی فرهاد فخرالدینی از ارکستر ملی پس از 11 سال رهبری این ارکستر و اجرای آثار به یاد ماندنی بسیاری توسط وی روی می دهد. فخرالدینی در سال ۱۳۷۷ ارکستر موسیقی ملی را بنیان گذاشت که اولین برنامهٔ آن به اجرای چند اثر از علی تجویدی با آواز محمدرضا شجریان اختصاص داشت. منبع