مجله شماره 127
درگذشت جمشید شیبانی، بدعت گزار موسیقی پاپ ایران
در لس آنجلس
زنده یاد جمشید شیبانی
فيروزه خطيبی: جمشید شیبانی، آهنگساز، ترانه سرا، هنرپیشه، پیش پرده خوان و خواننده قدیمی که بدعت گزار موسیقی پاپ در ایران نیز محسوب می شد در بیمارستانی در شهر تارزانا در لس آنجلس درگذشت. جمشید شیبانی در سال ١٣٠١ در تهران و در خانواده ای هنرمند به دنیا آمد. او نوهی دختری میرزا عبدالله، پدر موسیقی ایران است و پدرش عنایت الله خان شیبانی از پیشگامان هنر نمایش در ایران به شمار می رود.
فعالیت هنری را از سال ١٣١٧ با پیش پرده خوانی در تئاتر نصر آغاز کرد. در سال ١٣١٩ همزمان با افتتاح رادیو به همکاری با آن پرداخت و با اجرای ترانهی بی تو عملاً موسیقی پاپ را در ایران بنیان نهاد. این اقدام او در ابتدا با مخالفت تعدادی از بزرگان موسیقی ایران، از جمله بنان مواجه شد ولی در نهایت جای خود را به طور کامل در موسیقی ایران باز کرد.
جمشید شیبانی در سال ۱۳۲۵ جهت ادامه تحصیلات به آمریکا آمد و در لس آنجلس مستقر شد و ضمن تحصیل در کالج سانتا مانیکا به عنوان خبرنگار هنری با مجلات داخل کشور از جمله تهران مصور همکاری داشت و با ستارگان معروف آن دوران هالیوود حشر و نشر داشت و با آن ها گفتگوهایی انجام می داد که در نشریات ایران چاپ می شد. او هم چنین موسیقی متن فیلمی به نام زن ایده آل از محصولات استودیوی مترو گلدوین مایر را در سال ۱۹۵۸ میلادی ساخت. دراین فیلم ستارگان معروفی چون کری گرانت و دبوراکر شرکت داشتند.
در زمینه ترانه سرایی پاپ جمشید شیبانی ترانه معروف سیمین بری را ساخت که در آن زمان گل کرد و هنوز هم به عنوان یکی از ترانه های معروف آن دوران از آن یاد می شود. در کتاب خاطراتی از هنرمندان نوشته پرویز خطیبی، چاپ آمریکا، خطیبی ضمن اشاره به دورانی که جمشید شیبانی به کار خواندن پیش پرده های او در تئاترهای آن دوران لاله زار در تهران اشتغال داشت می نویسد: سال ۱۳۲۷، جمشید شیبانی در آمریکا به سر می برد، همان سال اولین صفحات سی و سه دور او در لس آنجلس ضبط شد که حاصل همکاری من و کریم فکور و خود او بود. پیش از آن من و حسین استوار و پرویز محمود قراردادی بسته بودیم تا در انگلستان اقدام به ضبط صفحه کنیم ولی متاسفانه بنابر دلایلی این کار انجام نگرفت. استوار با نعمت الله مین باشیان برای تهیه صفحه به هندوستان رفت و من به گروه دو نفره شیبانی – فکور پیوستم.
با تمام کوششی که به عمل آمده بود تا صفحات ساخت آمریکا زودتر وارد بازار شود، این کار به خاطر مسائل مادی و معنوی به عهده تاخیر افتاد و در نتیجه استوار و مین باشیان، صفحات ساخت هندوستان را در دسترس علاقمندان قرار دادند. بی مورد نیست بنویسم که من و جمشید از دوران مدرسه ابتدایی آشنا بودیم. خانه ما در لاله زار بود و خانه آنها در میدان بهارستان، کوچه نظامیه. گاه و بی گاه من و مجید محسنی، جمشید و احمد فرنیا همراه با چند تن دیگر در خانه دوستان و آشنایان تئاتر می دادیم، تئاتری که بیشتر به سبک روحوضی بود و داستان مشخصی نداشت و بر طبق معمول یک ارباب و یک کاکاسیاه در آن وجود داشت و یا نوکری که در مقابل آقای خانه فضولی میکرد. عصرها که مدرسه تعطیل می شد پاتوق ما سرکوچه نظامیه جلوی بستنی فروشی مشهدی مهدی بود که در مقابل پنج شاهی یک بستنی به وزن تقریبا یک چهارم پوند، توی ظرف و بالای نان می گذاشت و به دستمان می داد. وقتی هنرستان هنرپیشگی تاسیس شد و پدر جمشید، عنایت الله خان شیبانی به نظامت هنرستان انتخاب شد، جمشید و مجید محسنی به عنوان شاگردان دوره اول رسما اسم نویسی کردند و یک سال بعد هر دو به خاطر استعداد فراوان موفق شدند نقش های نسبتا مهمی را روی صحنه تماشاخانه تهران بازی کنند.
به هر حال انتظار من و فکور برای دریافت صفحاتی که جمشید در آمریکا ضبط کرده بود مدتی مدید به طول انجامید تا بالاخره عنایت الله خان شیبانی پیغام فرستاد که صفحات رسیده است. برای دریافت صفحات که قرار بود از هر لحاظ بهتر و برتر از صفحات مشابه باشد یک روز عصر به خانه جمشید رفتم. من بارها به خانه او رفته بودم، حتی اگر به خاطر خود او هم نبود من به خاطر انس و الفتی که با پدرش داشتم غالبا از فرصت استفاده می کردم و پای سخن و ساز مردی می نشستم که به خاندان هنر علاقه داشت و از گذشته های دور و نزدیک حرفهای جالبی میزد، از عارف و قزوینی و علی اکبر شیدا می گفت و با نوای تارش بعضی از آثار این بزرگان موسیقی سنتی ایران را می نواخت و به راستی مرا به عالم دیگری می برد. وقتی وارد خانه شدم، جز عنایت الله خان کسی نبود. مثل همیشه با همان سادگی و محبت و گرمی برایم چایی آورد و چون میدانست که برای دیدن صفحات عجله دارم، جعبه چهارگوشی را که از پست خانه دریافت کرده بود آورد و روی میز گذاشت، بعد با لحنی جدی گفت: من این صفحات را یکبار گوش داده ام، نمی دانم چه بگویم؟ امروزه جوان ها چیزهایی را می پسندند که هیچ شکل و شباهتی به موسیقی خودمان ندارد.
عنایت الله خان خودش در دوران جوانی چند صفحه ۷۸ دور پر کرده ولی روی صفحه فقط به ذکر حروف ع – ش اکتفا کرده بود. من یکی از صفحات آواز او را سال ها پیش در خانه دوستی شنیدم و مجید محسنی هر وقت به جمشید شیبانی می رسید به طعنه و کنایه می گفت: آقای عین - شین چطورند؟
در خانه شیبانی بحث من و پدر جمشید بر سر این موضوع که آیا موسیقی مدرن هم در جامعه ایرانی باید راهی داشته باشد یا نه به درازا کشید، عنایت الله خان می گفت این راهی که شماها باز کرده اید موسیقی اصیل ایرانی را به خطر می اندازد ولی من معتقد بودم که جامعه حکم یک مغازه را دارد که باید در آن انواع و اقسام اجناس وجود داشته باشد تا هر کسی هر جنسی را دوست دارد بخرد.
جمشید شیبانی در طول سال های پس از انقلاب در لس آنجلس زندگی می کرد و در این شهر ضمن دایر کردن یک استودیوی صدابرداری انجمن موسیقی ایران را پایه گذاری کرد و برای خوانندگان معروفی چون ویگن ترانه ساخت. معروف ترین ترانه های این دوران از زندگی هنری جمشید شیبانی، اصفهان با صدای معین است.
علی حاتمی ایده آثارش را از همان ذهنیت دوران كودكیاش كسب كرد
زنده علی حاتمی
علی حاتمی در 23 مرداد سال 1323 هجری شمسی، در محلهای قدیمی در تهران به دنیا آمد. دوران كودكیاش را در محیطی سپری كرد كه مملو از گنجینههای پایان ناپذیر قصهها، تصنیفها، آیینهای سنتی و بومی بود و در سال های بعد همین باورها و آیینها را دست مایه ساخت آثارش قرار داد. او در اطراف خود شاهد انسانهایی بود كه شخصیت آنان و رفتار و سخنانشان بعدها در شكلی دیگر قهرمانان فیلمهای او بشوند.
علی حاتمی اگر چه از دانشكده هنرهای دراماتیك فارغالتحصیل شد، اما ایده اصلی تمامی آثارش را از همان ذهنیت و بینش دوران كودكیاش كسب كرد. خانواده در شكلگیری روحیه فیلمسازی او بسیار موثر بود و كشش او به سمت ساخت فیلمهایی آمیخته با شعر و موسیقی به همان دوران كودكی و نوجوانیش و شنیدن حكایتها و داستانهای كهن ایران زمین باز میگردد. اولین ساخته او با نام حسن كچل اولین فیلم موزیكال ایران شناخته شد. در تمامی فیلمهای علی حاتمی، دیالوگهای نغز و شیرین فارسی جایگزین كلمات ثقیل و سنگین شدهاند و سنخهای مختلف تماشاچیان فیلمهای او، با مشاهده این فیلمها به خاطرات دوران خوش كودكی خود باز میگردند.
علی حاتمی در طول فعالیتهای هنریاش، همیشه نگران ارزشهایی بود كه تجدد و مدرنسیم لایهای ضخیم و پردهای زمخت بر روی آن كشیده او آنها را محو و كمرنگ ساخته است. حاتمی با روایت ملموس و دلنشین تاریخ، راوی لحظههای تلخ و شیرین زندگی ایرانیان در خلال روزگاران بود.
حاتمی فعالیت حرفهای خود در زمینه هنر را از نخستین سال تحصیلش در دانشگاه آغاز كرد و نخستین نمایشنامهای كه نوشت دیب (دیو) نام گرفت. او پس از مدتی كار تئاتر را رها كرد و به سراغ ساخت فیلمهای تبلیغاتی رفت. از همین دوران او تجربه استفاده از زبان آهنگین (ریتمیك) و به كارگیری همزمان شعر و موسیقی راتجربه كرد. حضور در تلویزیون هم نتوانست حاتمی را اغنا كند و این هنرمند خیلی زود به سمت تولید فیلمهای سینمایی سوق پیدا كرد.
فیلم طوقی علی حاتمی نخستین اثری بود كه در آن دوران در یك شهرستان كویری و به طور مشخص در كاشان فیلمبرداری شده بود. استفاده ابتكاری و خلاقانه حاتمی از معماری سنتی و كوچههای زیبا و تصاویر استفاده نشده كاشان، زیبایی بصری خاصی به داستان داد و از آن زمان فیلمهای زیادی توسط سینماگران ایرانی در شهرهای اصفهان، یزد، كاشان ساخته شد.
در سال 1356 تلویزیون ملی ایران پیشنهاد پروژه بزرگی را به علی حاتمی داد كه بر اساس آن بازسازی از تهران قدیم انجام بدهد، حاتمی فیلمنامهای طولانی با عنوان هزار دستان به نگارش درآورد كه مورد تایید قرار گرفت اما حاتمی برای ساخت سریال خود نیاز به یك كوششی كامل و مجهز داشت تا تهران قدیم را خلق كند. به همین خاطر دست به كار طراحی و ساخت شهرك سینمایی شد و پس از حدود 8 سال ساخت این شهرك به اتمام رسید.
در سال 1362 حاتمی فیلم سینمایی كمال الملك را جلوی دوربین برد. این فیلم به دلیل استفاده بسیار خوب از فضای كاخها و نیز بازی درخشان عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی، محمدعلی كشاروز و علی نصیریان اثری شاخص دركارنامه سینمایی حاتمی محسوب میشود.
حاتمی در سال 1368 فیلم مادر را ساخت و در سال 1370 فیلم دلشدگان را كارگردانی كرد. در اواخر سال 1374 ساخت فیلمی با عنوان جهان پهلوان تختی را آغاز كرد، اما در نیمههای تولید این فیلم، اجل مهلتش نداد و در چهاردهم آذر ماه 1375 پس از یك دوره بیماری طولانی سرطان، جان به جان آفرین تسلیم كرد و فیلم جهان پهلوان تختی هنوز نیمهكاره مانده است و خیلیها معتقدند كه هیچكس جز علی حاتمی نمیتوانست این فیلم را تمام كند. منبع
گپی با اسفندیار منفردزاده: کیمیایی بود، من و عشق سینما
اسفندیار منفرد زاده
الهه خوشنام: اسفندیار منفردزاده از آهنگسازان برجسته ایرانی است که آثار ماندگار و خاطرهانگیز زیادی تولید کرده است، چه در عرصه موسیقی متن فیلم و چه در عرصه ترانههای پاپ. شروع فعالیت موسیقیایی او برمیگردد به دهه چهل خورشیدی.
شاید بتوان گفت: که استودیو طنین زادگاه هنر اسفندیار منفردزاده بوده. اکثر کارهای او با صدای زندهیاد فرهاد و گوگوش اجرا شدهاند. موسیقی متن بسیاری از فیلمهای کیمیایی هم ساخته منفردزاده است، از جمله قیصر و داش آکل. منفردزاده، از شروع فعالیتهای خود و ویژگیهای ساختن موسیقی متن فیلم میگوید.
اولینبار که سینما رفتید چند سالتان بود؟
اولینبار. اگر منظورتان با پدر و مادرم هست، فکر میکنم خیلی کوچک بودم، شاید شش یا هفتسالم بود. ولی خودم به تنهایی... فکر میکنم یازده ساله بودم.
یازده سال. آن وقت هم آهنگهای فیلمها رویتان تاثیر میگذاشت یا اصلا توجه میکردید؟
خب... شاید در آن مقطع به تفکیک نه. ولی بود، چرا! چون بیشتر هم میرفتیم فیلمهای آمریکایی، فیلمهای وسترن را با مسعود کیمیایی میدیدیم و این فیلمها موسیقیاش... بله، موسیقی هیجانانگیز و کمککنندهای بود. حتا گاهی قبل از اینکه برویم تو، همانجا جلوی سینما، از بلندگوی سینما صدای موسیقی و بازیگران فیلم را مجموعا میشنیدیم و از همان جا لذت میبردیم تا برویم بنشینم سر صندلیهامان.
از کی به فکر این افتادید که آهنگ روی فیلم بگذارید؟
این فکر شاید بتوانم بگویم برمیگردد به زمانی که من در برنامهی صبح رادیو، وقتی ۱۵ یا ۱۶ سالم بود، با جمال وفایی شروع به کار کردم که بعد از آنجا هم به لالهزار رفتم و بعد از آنجا هم به رادیو ایران و برای ارکستر جوانان آهنگسازی میکردم. بعد از آن هم من دیگر به بیست سالگی رسیده بودم.
کیمیایی بود، من و عشق سینما. او میخواست فیلم بسازد، و من هم میل این کار را داشتم. در واقع تفکیک شغل و تفویض اختیار کرده بودیم. او به من میگفت: تو باید موزیک متن بسازی و من هم به او میگفتم، تو باید کارگردانی کنی. به هر حال ما با هم بودیم و با این رؤیا هم بزرگ میشدیم. خوب یادم هست، ۱۶ یا ۱۷ سالم بود که به مادرم فشار میآوردم خانهمان را بفروش و پولش را بده به ما که میخواهیم فیلم بسازیم، یا مسعود میخواهد فیلم بسازد و من هم میخواهم موزیک بسازم. فکرش را بکنید، تنها خانه! نه اینکه ما ثروتمند بوده باشیم! این تنها خانه بود. یعنی شما توقع ما را نگاه کنید، اینکه مادر خانهاش را بفروشد تا ما دو تا بتواینم فیلم بسازیم و اینکه حالا او چه فیلمی خواهد ساخت در آن سنین، واقعا جالب بود. خب این میل و این رؤیا بود، و وقتی آدم با این رؤیا زندگی بکند، میرود دنبالش و میرسد به آنجا که بسازد، رایگان بسازد و بدون دستمزد بسازد و با اصرار بسازد و بعد، برسد به موسیقی و فیلم قیصر و باز هم همواره رایگان و با اصرار و اینکه بالاخره تحمیل موسیقی یا در واقع تحمیل این شغل به مجموعه مشاغل تولید فیلم درسینمای ایران.
ولی قیصر اولین فیلمی نبود که شما موسیقی متن آن را ساختید؟
دقیقا درست است. قبل از آن یک فیلمی بود که باید به آن دستگرمی میگفتیم. ولی رؤیای ما فیلمهای اروپایی و آمریکایی بودند که دیده بودیم. همه چیز درذهن ما شکل دیگری داشت، جز قیصر. اولین کارم فیلمی بود به اسم بیگانه بیا، فیلمی با داستان مثلث عشقی.
کیمیایی آن را ساخت و من هم در جریانش بودم و دائم هم باهم بودیم. بهروز وثوقی بود، فرخ ساجدی و مارینا ماتر هنرپیشهای دورگه، چون ایرانیالاصل نبود. این داستان در هرحال یک مجموعهای بود که وقتی تصویرهایش را نگاه کنید، چندان هم بد نبود، ولی هرگز ایرانی نبود. منزلی که اینها در آن زندگی میکردند، شیوهی زندگیشان، شیوهی گفت و شنودشان و در واقع همه چیز غیر ایرانی بود، تا حتا تشیع جنازه خود آن جنازهای که کشته میشود، جنازهای که با تابوت مسیحیان و با ماشین مخصوص. شکلی که در سینما فرم دارد در واقع و خیلی فرق میکرد با فرم ایرانی که دیدیم و هچنان و همواره همانجور هست. بنابراین این فیلم کاملا غیرایرانی بود.
موسیقی متن فیلم که ساخته شما بود چطور؟ مایههای ایرانی داشت یا مایههای فرنگی؟
نه، رنگ و بوی ایرانی نداشت. راستش ما در تلاش بودیم که چیزی باشد که... اینطور بگویم، همه چیز خارجیاش خوب بود و ما هم به اصطلاح بدلی آن را میخواستیم درست کنیم که جنس خارجی باشد و ادا و اعتبار خارجی، ادای فیلم اروپایی و فیلم آمریکایی را داشته باشد و اتفاقا این ادا را هم درآوردیم و هیچکس باور نمیکرد که آن موسیقی را یک ایرانی، یا اصلا من ساخته باشم. جالب این است که رفتیم سینما، همان روز اولی که نمایش این فیلم شروع شد. یک روز چهارشنبه بود که با کیمیایی به سینما رفتیم. خب در چند نوبت که فیلم را توی سالن سینما دیدیم، تماشاگران هم حسابی با مسخرگی و پرخاشی و عادتا فحش و هر جوری که دلشان میخواست انزجاری نسبت به این فیلم بینندگان اعلام کردند که چک خورد توی گوش من و سازنده فیلم و این باعث شد که... یعنی هیچکس مثل من و کیمیایی این شانس را نداشته که نقد بشود و به این خشونت هم نقد بشود، تا برود دنبالش و فکر کند چه باید بکند که کاری که میکند هویت ایرانی داشته باشد.
تا اینکه رفتید سراغ خداحافظ رفیق!
نه، نه. بعدش بلافاصله فیلم قیصر بود. قیصر که در واقع نقطهی مقابل بیگانه بیا محسوب می شد. یعنی کاملا ایرانی، هویت ایرانی و آنقدر ایرانی که همه چیزش، اجزایش، سلولهایش مطلقا ایرانی بود و هنوز هم این فیلم اگر اعتباری دارد مال همان است و خب مسایلی در رابطه با این هست که من دوست ندارم، از جمله نطفهی اصلی قصه فیلم و موضوع تجاوز به یک دختر، در جامعه ای که فرهنگ آن طوری است که آن دختر ناگزیر به خودکشیست و قاتل حتا سربلند هم میتواند باشد. بله، آن داستان دیگریست البته. به هرحال این دومین کار بود و کاری موفق که در سینمای ایران اثر گذاشت.
شما اولین کسی هستید که برای خواندن ترانهی فارسی به فرهاد مراجعه کردید؛ همینطور است؟
قبل از آن آقای تورج نگهبان، اگر اشتباه نکنم، برای فیلم بانوی زیبای من به فرهاد مراجعه کرده بود و فرهاد هم خوانده بود...
به فارسی؟
بله، به فارسی. البته ترجمهای بود از شعر انگلیسی. یعنی دیگر ایرانی نبود و فقط فارسی بود و فرهاد با وجود اینکه تمام عمرش غیر ایرانی خوانده بود، او جاز میخواند و با بلاک کتز همکاری داشت. جوانهای همسن من یادشان هست، به هر حال او زخم خورده بود و کاری نبود که او را راضی کرده باشد و ترغیب کرده باشد به ادامهی خواندن به زبان فارسی.
ولی شما چطور شد که به فرهاد مراجعه کردید؟ علت انتخاب شما چه بود، با آن همه خوانندهای که آن زمان وجود داشت؟
جالب این است که خود فرهاد میگفت: این همه هستند به این خوبی میخوانند، چرا من باید بخوانم؟ واقعا با اصرار من بود. من او را به عنوان صدای متفاوت، اینطوری بگویم... چون کنسرتی در امجدیه بود که اگر کسی یادش باشد، حدود ۲۰ هزار نفر آدم آن کنسرت را دیدند. فرهاد فارسی نمیخواند و... خب من او را از کوچینی میشناختم و از صدایش لذت میبردم. صدای متفاوتی میخواستم که این کار به عنوان موسیقی متن روی فیلم باشد. موسیقی پاپ متداول آن روز هم که مثلا قبلش ویگن خوانده بود و میخواند، آن جنسی نبود که میخواستم. از این بابت بود که به فرهاد اصرار فراوانی کردم، که به هرحال آمد و لطف کرد و خواند. ترانهی مرد تنها برای اولینبار روی فیلم ایرانی، فیلم رضا موتوری به عنوان موسیقی متن ارائه شد.
بیشتر آهنگهایی که شما ساختهاید روی فیلمهای مسعود کیمیایی است. علتش، دوستی قدیمیای است که با او داشتید یا این که واقعا کار او را به کار دیگران ترجیح میدادید؟
من و مسعود کیمیایی از ده یازده سالگی با هم زندگی کردیم، فیلم دیدیم و خب مشوق من برای اینکه موزیک بسازم خود مسعود بود. وقتی فیلم میدیدیم و از سینما میآمدیم بیرون، تازه تعریف آن فیلم دوباره از زبان او برای خودش دنیایی بود و ارزش زیاد و زیبایی داشت. من حتا فیلم دیدن را از او یاد گرفتم. یعنی ارتباط من با او بافت دیرینهای دارد و کارکردن من با مسعود طبیعتا موفقتر بوده، چون او لحظاتی که برای فیلم کار میکرد، برای صداهای فیلم فکر میکرد، برای موسیقی امکان میگذاشت.
یعنی جا میگذاشت، پاساژی میگذاشت و میخواست که جای موسیقی باشد. از این بابت در فیلماش روشن است و حتا میتواند الگو باشد. دیگر فیلمسازان هم همین کار را میخواستند بکنند، ولی به موسیقی آنجور رخصت نمیدادند. مثلا فرض کنید یک سکانس تمام میشد از فیلم و بلافاصله سکانس بعدی میخواست شروع بشود و این شروع شدن نه اجازه میداد موسیقی تایید کند آن قسمت را یا... در واقع کار خودش را انجام بدهد و بیننده را با آن حسی که آن قسمت را دیده، جذب کامل بکند. ولی خب من یک سلیقهی سینمایی داشتم که در اثر دیدن فیلم بود و به قول مسعود، دانشگاه ما خود سینما بود و بعد در اثر آن فیلمهایی که من دیدم، وقتی موفق شدم، کار نمیکردم و اصلا به پول فکر نمیکردم. فکر میکردم اول باید فیلم را دوست داشته باشم.
از میان ترانه سراها چطور؟ شما بیشتر با شهیار قنبری کار کردید؟ همخوانی ویژهای با ترانههای قنبری دارید یا اینکه اتفاقی بوده؟
شاید بشود گفت اتفاقی بوده. چون با شهیار قنبری من زندگی قبل از کار نداشتم. در کار با او آشنا شدم و اولین کاری که با او انجام دادم همین مرد تنها بود. ولی او قبلا برای ترانه کار کرده بود، برای خانم گوگوش کار کرده بود و این مرد تنها را در واقع در استودیو طنین به خواست من نوشت و فرهاد خواند. بیشتر با او کار کردم برای اینکه جنس شعرش، جنس کلامش... مثلا همین مرد تنها شعری است برای ترانهای که وزن و قافیهی معین و یک اندازه و متداول روز را ندارد. کلاملا تازه است، تازگی دارد از این بابت، تازگی داشت!
علت همکاری زیاد شما با گوگوش و فرهاد هم شاید برای این است که صدای این دو را ترجیح میدادید؟
در این شک نداریم. البته وقتی با فرهاد کار کردم، صدایش را کسی نشنیده بود به آن شکل که فارسی بخواند و اولین کار همین مرد تنها بود و دومیاش هم جمعه. فرهاد تمام زیباییهایی را که من حس میکردم و او هم توان درکش را داشت به زیبایی بیان کرد و همینطور کارهای شهیار. خب من کارهایی که درست کردم برای شرکت ترانه شاید از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نکند. اما اشعارش را، همه را من از میان اشعار فرض کنید عزیزمان شهریار قنبری، ایرج جنتی عطایی و از اشعار شاملو و حتا آن متل کودکانهی گنجشکک اشی مشی، انتخاب میکردم. این است که من به عنوان مجری، تولیدکننده در واقع، خودم سراغ شعری میرفتم، آن را ترانه میکردم. مسئول تولیدات بودم و هستم و تا انقلاب کارهایی کردم که آخرینش نجواها بود که گفتنیها کم نیست، من و تو کم گفتیم.
بعد از انقلاب، بعد از این که شما از ایران آمدید، دوستان دیگرتان زنده یاد بیات، فرهاد فخرالدینی و دیگران در ایران کار موسیقی فیلم را ادامه دادند. به نظر شما این نوع موزیکها گویای واقعی این هنر هست یا آنطور که باید روی آنها کار شده؟
خب، من به اندازه کافی اگر نشنیده باشم، به اندازهی لازم شنیدهام. آقای فخرالدینی نه، ولی بابک بیات بیشترکارهایش موسیقی فیلم بود. آقای فخرالدینی موسیقی زیبا بسیار نوشتهاند و زیبا بوده، ولی حکایت موسیقی برای فیلم وموسیقی برای سینما با موسیقی مجرد یک وجه تمایزی دارد که اگر آهنگساز سینما را نشناسد و اشتباه بکند، موسیقی به فیلم نمیچسبد؛ درست انگار از سالن کناری سینما دارد صدای کنسرتی منتقل میشود به یک سالن دیگر که ربطی به موسیقی فیلم ندارد.
من بعد از انقلاب زیاد فیلم ایرانی دیدم که این حالت را داشتند. ولی کارهای زنده یاد بابک بیات متفاوت بود. برای اینکه او هم از پایین شروع کرد. بیات در شانزده سالگی آواز میخواند و میخواست خواننده بشود. آمد برنامهی زنگولهها که خواننده بشود. بعد آهنگسازی کرد. یعنی در واقع بدون دانش آهنگسازی، آهنگسازی کرد. او نوشتن و هارمونی را از محمد اوشال یاد گرفت که معلم خیلی خوبی است. به او کمک میکرد و آهنگهایش را هم تنظیم میکرد قبلش که خودش یاد بگیرد. بعد با سینما او هم نزدیک بود، یعنی فیلم میدید.
بعد از انقلاب بیشتر فشار کارش را گذاشت... آنطور که خودش میگفت، ترانه را رها کرد، برای اینکه محدودیتهایی پیش آمده بود برای ترانه، همانطور که میدانید، بیشتر روی موسیقی فیلم کار کرد. خب طبیعتا من کارهای قشنگ از او شنیدم، برای نمونه شاید وقتی دیگر کار بیضایی. ولی خب مسئلهای که در مورد موسیقی فیلم حائز اهمیت است، بحث نقد است. یعنی همینکه سینما نقد شد، موفق شد، جلو رفت و پیشرفت کرد. موسیقی فیلم اگر درستتر نقد شده بود، حتا برای ترانه پیشرفت میکرد.
عزتالله انتظامی مقابل دوربین قیصر، 40 سال بعد رفت
عباس شباویز و عزت الله انتظامی
عزتالله انتظامی مقابل دوربین مستند قیصر، 40 سال بعد رفت. در ادامه فیلمبرداری این مستند به كارگردانی مسعود نجفی، گروه سازنده آن در آستانه روز پدر به همراه عباس شباویز به دیدار آقای بازیگر رفتند و این هنرمند پیشكسوت در خصوص شباویز تهیهكننده و فیلم قیصر به اظهار نظر پرداخت.
انتظامی و شباویز در تئاتر و فیلم شیرسنگی با هم همكاری داشتهاند. گفتنی است: این مستند برای حضور در سومین جشنواره فیلمهای مستند سینما حقیقت آماده میشود. منبع
فاز دوم قیصر، 40 سال بعد ادامه دارد
منوچهر اسماعیلی، مسعود کیمیایی، جمشید مشایخی، عباس شباویز و مازیار پرتو
تصویربرداری فاز دوم مستند قیصر، 40 سال بعد به كارگردانی مسعود نجفی ادامه دارد. در فاز دوم فیلمبرداری این مستند كه با سینماگران را در بر میگیرد، تاكنون امین تارخ، علی كسمایی، پرویز نوری، شاپور قریب، علی معلم، چنگیز جلیلوند، غلامرضا آزادی، محمد متوسلانی، سیروس الوند، اصغر بیچاره و سعید راد مقابل دوربین رفتهاند و درباره قیصر به اظهار نظر پرداختند و این گفتگوها ادامه دارد.
قیصر 40 سال بعد، در چهلمین سال ساخته شدن قیصر به واكاوی این فیلم و علت ماندگاری و جریانسازیاش در سینما ایران میپردازد.
در فاز اول فیلمبرداری كه در خانه عباس شباویز تهیهكننده قیصر انجام شد، جمشید مشایخی بازیگر، منوچهر اسماعیلی مدیر دوبلاژ و گوینده نقشهای قیصر و خاندایی، مازیار پرتو مدیر فیلمبرداری و تدوینگر و مسعود كیمیایی نویسنده و كارگردان این فیلم حضور داشتند. این مستند برای حضور در سومین جشنواره فیلمهای مستند سینما حقیقت آماده میشود. منبع
اگر فیلمنامه فندقی را بسازم، دیگر در سینما كاری ندارم
شاپور قریب
شاپور قریب گفت: یك فیلمنامه برای بچهها دارم كه اگر آنرا بسازم، دیگر كاری در سینما ندارم. كارگردان فیلم موفق هفت تیرهای چوبی اظهار داشت: این فیلمنامه با نام فندقی برای كودكان و نوجوانان است كه به زندگی و بازی بچهها میپردازد، اما چیزی باعث میشود كه اینها روبروی هم بایستند و درواقع در حال وهوای همان فیلم هفت تیرهای چوبی است.
وی افزود: به گفته بسیاری از سینماگران هنوز هم هفت تیرهای چوبی جزو شاخصترین آثار كودكان و نوجوانان است كه در زمان ساختش جوایز بینالمللی زیادی هم به دست آورد اما متاسفانه این جایزهها دشمن تراشی میكند و باعث میشود برایت مشكل درست شود.
این كارگردان كه سال گذشته در جشنواره كودك و نوجوان همدان به عنوان مهمان حضور داشت درباره این جشنواره گفت: هرچه از این كارها در شهرها و استان ها شود به نفع آنجا و بچهها است و تاثیرات خوبی رویشان میگذارد. سه ماه تعطیلی، حسنی و كفشهای جیرجیرك دار من از دیگر ساخته های قریب در حوزه كودكان و نوجوانان است. منبع
امینالله رشیدی در تهران و شهرستانها میخواند
امین الله رشیدی
امینالله رشیدی به همراه گروهش پاییز امسال در تهران و شهرستانها به اجرای برنامه میپردازد. امینالله رشیدی خواننده گفت: در این كنسرت به همراه نوازندگانی چون رضا شفیعیان: سنتور، شاهرخ قزنینی: كمانچه، غفاری: تار، حمیدرضا شجاعی: نی، امین گلستانی: عود، علیرضا مشعوفی: تنبك و محمد ابراهیم ذوالقدر به عنوان خواننده به روی صحنه میرویم و قطعاتی از ساختههای من و شفیعیان را اجرا خواهیم كرد.
وی با بیان اینكه مجوز این كنسرت صادر شده، افزود: ما از هم اكنون به صورت هفتگی تمرین داریم و فكر میكنم در فصل پاییز در تالار وحدت یا تالار بزرگ كشور كنسرت خود را برگزار كنیم.
این خواننده با اشاره به قطعات اجرایی در این كنسرت اظهار داشت: در یك بخش 3 قطعه از ساختههای من با عنوان مرغ حق، بر كرانه شب با شعری محمود سنجری و نغمه شادی را با خوانندگی خودم اجرا و در بخش دوم نیز چند قطعه از ساختههای رضا شفیعیان را بر اساس اشعاری از فرخی، حافظ و ... به خوانندگی ذوالقدر اجرا خواهیم كرد.
وی با بیان اینكه من قطعات زیادی برای اجرا دارم، بیان داشت: از ابتدای جوانی تاكنون قطعات زیادی ساختهام كه میتوان آنها را به صحنه آورد اما این خود نیازمند یك اركستر بزرگ است. ما بعد از اجرا در تهران قصد داریم در یزد، اصفهان، كاشان و شهر ری هم كنسرت دهیم. منبع
شهریار فریوسفی درگذشت
زنده یاد شهریار فریوسفی
شهریار فریوسفی موسیقیدان و نوازنده تار کشورمان دیروز بر اثر عارضه قلبی درگذشت. مسعود حبیبی ضمن اعلام این خبر گفت: شهریار فریوسفی برای شرکت در مراسم خاکسپاری یکی از بستگانش به کرج رفته بود که در راه بازگشت به منزل دچار حمله قلبی شد که متاسفانه پس از انتقال به بیمارستان البرز کرج فوت می کند.
مرحوم فریوسفی متولد سال 1335 بود و از پیشکسوتان تار نوازی ایران محسوب می شد که نزد اساتیدی چون جلیل شهناز و هوشنگ ظریف به شاگردی پرداخته بود. وی همچنین در شورای عالی موسیقی صدا و سیما نیز عضویت داشت. مراسم تشیع پیکر مرحوم شهریار فریوسفی 9 صبح امروز 17 تیر از مقابل تالار وحدت به سوی قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) انجام خواهد شد. منبع
کیهان، شجریان را مهره استعمار نامید!
محمدرضا شجریان
در پی درج یادداشتی تحت عنوان «یاران را چه شد؟، سخنی با محمدرضا شجریان» در تاریخ دهم تیرماه در صفحه ادب و هنر كیهان، تعدادی از اساتید برجسته موسیقی ایران در تماس تلفنی با كیهان از پشت پرده پروژه تخریبی دشمن در حوزه موسیقی خبر دادند.
یكی از خوانندگان برجسته موسیقی سنتی كه نخواست نامش عنوان شود در این باره به كیهان گفت: پس از اعلام نتایج انتخابات تماس های مكرر تلفنی از سوی مجریان شبكه های ماهواره ای خارجی و برخی افراد در داخل داشتم و از من خواستند به نتایج اعلام شده انتخابات اعتراض كنم.
این استاد آواز ایرانی تصریح كرد: افرادی كه به تحریك ما می پرداختند برای این كه ما را بیشتر وادار به عكس العمل كنند به محمدرضا شجریان اشاره می كردند و می گفتند: آقای شجریان را ببینید كه چگونه با صراحت به نتایج انتخابات اعتراض نمود و به رئیس صدا و سیما نامه نوشت!! این خواننده معروف در پاسخ به خبرنگاری كه از انگلیس با وی تماس گرفته بود گفت: ما ایرانی مسلمان هستیم و مانند كسانی كه با شما همكاری می كنند وطن فروش نیستیم.
یك خواننده دیگر نیز كه در زمره برجستگان آواز ایرانی محسوب می شود به كیهان گفت: وقتی كه تلویزیون یكی از آهنگ های مرا بر روی تصاویر حضور گسترده مردم در نماز جمعه هفته گذشته تهران پخش می كرد تماس های پی درپی از داخل و خارج داشتم و از من می پرسیدند كه چرا به صدا و سیما اعتراض نمی كنید؟ مگر شما از استاد شجریان كمتر هستید؟!
یكی دیگر از اساتید موسیقی هم می گفت كه تماس های تلفنی به شماره منزل و موبایلم برای اعتراض به نتایج انتخابات آنقدر زیاد بود كه تا چند روز گوشی تلفن همراهم را خاموش كردم.
یك آهنگساز پیشكسوت موسیقی ایرانی نیز در تماس با كیهان ضمن اشاره به این تماس ها، افراد تماس گیرنده با هنرمندان موسیقی را برخی شبكه های ماهواره ای ضد انقلاب، تعدادی از خبرنگاران و سردبیران روزنامه های زنجیره ای مدعی اصلاح طلبی و برخی چهره های با نفوذ در جبهه اصلاحات عنوان می كند. با این حال باید اذعان داشت كه پای بندی و تعهد بسیاری از اساتید موسیقی ایران به میهن اسلامی با توجه به نقدهای جدی كه به متولیان موسیقی كشور وارد است و چاپ به موقع یادداشت كیهان خطاب به محمدرضا شجریان در همسو شدن وی با جریان های برانداز و ضد انقلاب آن سوی مرزها سبب خنثی شدن ترفند دشمن در حوزه موسیقی و ناكام ماندن آنان از سوءاستفاده از هنرمندان پاك و بی غل و غش این حوزه گردیده است.
گفتنی است كه محمدرضا شجریان در جریان آشوب های اخیر علیرغم نامه به رئیس صدا و سیما برای عدم پخش آثارش از رسانه ملی، با بی بی سی فارسی هم به گفت و گو پرداخت و مردم را از نتایج انتخابات اخیر ریاست جمهوری در بهت و حیرت خواند. مصاحبه كوتاه شجریان با بی بی سی در همان ایام و به مدت چند روز و هر نیم ساعت یك بار از رسانه استعمار پیر پخش می شد و هم اینك نیز این گفت و گو در سایت فارسی بی بی سی قرار دارد. شجریان در این مدت به مهره مناسب اجنبی و استعمارگر پیر مبدل گردید كه ماموریت اهداف پشت پرده دولت انگلیس را در جامعه موسیقایی ایران به انجام رساند. این در حالی است كه بسیاری از اساتید برجسته موسیقی حاضر به وطن فروشی نشدند. منبع