مجله شماره 120

 

 

كیمیایی در عیادت از عباس شباویز:

او در شكل‌گیری سینمای ما بسیار موثر بود

مسعود کیمیایی و عباس شباویز
مسعود کیمیایی و عباس شباویز

مسعود كیمیایی گفت: عباس شباویز بزرگ سینمای ماست و متعجبم از این ‌كه چرا خانه سینما از این همه تجربیات او استفاده نمی‌كند. این كارگردان سینمای ایران كه به ‌عیادت این تهیه‌كننده قدیمی سینما به بیمارستان كسری رفته بود، اظهار داشت: شباویز یكی از پایه‌گذاران سینمای متفاوت و متفكر است، سینمایی كه درونش اعتراض است و با تفكر گفته می‌شود. او آن زمان به‌دلیل گرایشات سیاسی كه داشت به سینمای معترض علاقه‌مند بود و آریانا فیلم را تاسیس كرد كه پایگاه این نوع سینما شده بود.

وی افزود: من به همراه احمدرضا احمدی، پرویز دوایی، امیر نادری، جلال مقدم و بعدها، عباس كیارستمی كارمان را از آنجا آغاز كردیم و او در شكل‌گیری سینمای ما بسیار موثر بود.

عباس شباویز
عباس شباویز

این كارگردان كه تجربه ساخت قیصر را با شباویز دارد تصریح كرد: اگر او نبود قیصر خیلی سخت ساخته می‌شد. او دخالتی در فیلمنامه و نحوه‌ی كار نمی‌كرد و همیشه كارگردان‌ها را مستقل می‌خواست و می‌دانست در استحكام خودشان می‌توانند به بیان خودشان برسند.

مسعود كیمیایی با تاكید براین‌كه الان می‌توان‌ استفاده زیادی از تجربیات شباویز كرد اظهار داشت: او در ایستادگی و استقلال هنرمند تبحر زیادی دارد و مشاور خوبی برای فیلمسازان مستقل می‌تواند باشد و باید كمك كنیم تا از شباویز استفاده شود. الان 30 سال از سینمای جدید ما گذشته است و نمی‌دانم این خط‌كشی‌ها تا كی ادامه خواهد داشت.

عباس شباویز هم كیمیایی را از معدود فیلمسازانی دانست كه بلد نیست روشنفكرنمایی كند، دانست و به ایسنا اظهار داشت: او فیلمسازی بزرگ و با فرهنگ این مملكت است و درحال حاضر بجز او، بیضایی، كیارستمی، تقوایی و مهرجویی كارگردان مطرحی نمانده است.

مسعود کیمیایی و عباس شباویز
مسعود کیمیایی و عباس شباویز

وی درباره‌ی وضعیت خودش نیز گفت: بر اثر عفونت شدید ریه بی‌هوش شدم كه همسر و دامادم من را به بیمارستان آوردند و طی 4 شب بستری شدن در آی‌سی‌یو تحت درمان قرار گرفتم و الان مشكل كلیه و مثانه دارم كه قرار است در بیمارستان دیگری درمانش را پیگیری كنم.

عباس شباویز متولد 1308 در تهران است كه در سابقه كاری‌اش تهیه فیلم‌هایی همچون گنج قارون، قیصر، خداحافظ رفیق، وكیل اول و صعود به چشم می‌خورد. منبع

 

 

جلیلوند پس از 40 سال مقابل دوربین رفت

چنگیز جلیلوند
چنگیز جلیلوند

چنگیز جلیلوند در نخستین تجربه بازی خود در چهار دهه اخیر نقش پدری مقتدر را در مجموعه تلویزیونی "پائیز پدرسالار" به کارگردانی محسن شاه‌محمدی برای ماه رمضان شبکه دو ایفا کرده است.

این دوبلور باسابقه و بازیگر نقش پدر در مجموعه پائیز پدرسالار درباره بازی در این پروژه گفت: پیشنهاد بازیگری زیاد داشتم، ولی نقش‌ها به دلم نمی‌چسبید. تا اینکه پیشنهاد بازی در پائیز پدرسالار داده شد. آنچه من را ترغیب کرد متفاوت بودن پروژه بود. در مجموعه ایفاگر نقش اول و یک پدر مقتدر را بازی می‌کنم که تمام داستان حول زندگی او می‌چرخد.

جلیلوند خاطرنشان ساخت: تفاوت و جذابیت نقش و از سوی دیگر پخش آن در ماه رمضان من را برای بازی در پائیز پدرسالار ترغیب کرد. امیدوارم به میمنت ماه رمضان مجموعه خوبی شود. تاکنون نزدیک به 30 تا 40 سکانس ضبط کردیم و من از همکاری با پروژه لذت می‌برم. عوامل صمیمی و دوستانه کار می‌کنند و خوشحالم که در کنار آنها هستم.

این دوبلور باسابقه که بعد از 42 سال جلو دوربین رفته، در پاسخ به این سئوال که تا چه حد با کارهای شاه‌محمدی آشنا بود، گفت: آشنایی زیادی با آثارش نداشتم، اما تعریف زیادی از دیگران شنیدم. امیدوارم تجربه خوبی کنار هم داشته باشیم.

جلیلوند درباره اینکه بعد از بازی در پائیز پدرسالار قصد ادامه بازیگری را دارد یا فقط به دوبله ادامه می‌دهد توضیح داد: نمی‌دانم و بستگی به سرنوشت دارد که چه تصمیمی بگیرم. آینده این مسئله را نشان می‌دهد.

پائیز پدرسالار به تهیه‌کنندگی رضا جودی به سفارش گروه فیلم و سریال شبکه دو به مناسبت ماه رمضان تولید می‌شود. بهناز جعفری، رحیم نوروزی و میرطاهر مظلومی دیگر بازیگران آن هستند. این نخستین تجربه سریال‌سازی مناسبتی شاه‌محمدی است. جودی هم مجموعه‌های مناسبتی مرده متحرک و صاحبدلان را در کارنامه دارد. هم اکنون مجموعه فاکتور 8 به تهیه‌کنندگی او چهار روز در هفته از شبکه یک روی آنتن می‌رود. منبع

 

 

به یاد زنده یاد بیژن ترقی: جا مانده از آتش کاروان

زنده یاد بیژن ترقی
زنده یاد بیژن ترقی

واگویه های یک ترانه سرا پس از نزدیک به پنجاه سال، جامه عمل پوشید. آن که با آهنگ علی تجویدی هم آهنگ می شد و می سرود: آتشی ز کاروان جدا مانده،  این نشان ز کاروان بجا مانده، ... من هم ای یاران تنها ماندم، آتشی بودم بر جا ماندم اینک به کاروانیان پیوست. سرنوشت محتومی است و نیازی نیست تأسف بخوریم. سفری اجباری که از اختیار ما بیرون است. تنها می توان تا حدودی کیفیت آن را تغییر داد و این مهم را بیژن ترقی خوب به پایان رساند و مصداق روشنی از گفته سعدی گردید که می فرماید: سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز.

ترقی نیز انسانی همانند ما بود و ترانه سرایی همانند هزاران ترانه سرای دیگر. اما یک ویژگی کمیاب داشت که او را ترقی کرد و حسابش را از دیگران جدا نمود. آن چه می گفت از سر درد بود و یا بهتر بگوییم از ته دل. پس لاجرم به دل می نشست. چه آن هنگام که آهنگسازی می خواست، واژه های بی جان را به نوا جان دهد و چه آن هنگام که خواننده ای قرار بود ساخته ذهن او و آهنگساز را به تارهای هنجره خویش بسپارد. در نتیجه شنوندگان نیز خواهی و نخواهی وارد این ماجرا می شدند و با هر بار خوانش آن ترانه ها، هم آهنگ می شدند. آتش کاروان اش بی تردید یک نقطه فروزان در کارنامه هنری اش بود. زنده یاد علی تجویدی و بانو دلکش (عصمت باقر پور) نیز با همین ترانه، بر سر زبان ها افتادند. گر چه کارنامه پر و پیمان هر سه تن، خیلی بیشتر از آتش کاروان است.

او خیلی خوش اقبال بود که در دوران پیری هم چشمه ذوقش می جوشید و درخواست پیمان سلطانی رهبر ارکستر ملل را بی پاسخ نگذاشت. ترانه پایانی اش که نام جاوید وطن عنوان گرفت، با آهنگی از موسیو لومر، تنظیم پیمان سلطانی و صدای سالار عقیلی، نشانی از آن ترانه ها و آهنگ های جذاب دوره رادیو داشت و در عین حال جلوه ای امروزی به خود گرفته بود. ترقی این ترانه زیبا را بدون هیچ چشم داشتی به ارکستر ملل تقدیم کرد. آن هم درست در زمانه ای که برخی ترانه سرایان امروزی در نخستین برخورد، صحبت از 500 هزار تومان برای هر ترانه می کنند و چانه پشت چانه می زنند تا درمی بیشتر بیندوزند نه این که دلی را به وجد آورند.

و چه دل پری داشت از این بی هنران همه جا حاضر که به زعم وی هرزگی و هرزه درایی می کنند. در یکی از نامه هایش به رئیس موسسه نغمه شهر که بزرگداشتی هم برایش گرفته بود، از این هرزه درایی ها، لب به سخن می گشاید و می گوید:

از خون جوانان وطن لاله دمیده

ای عارف موسیقی ایران به  کجایی؟

گشتند همه شاعر و خواننده مشهور

خواننده ولیکن به چه آهنگ و نوایی

بازیچه اطفال شده شعر و ترانه

مبهوتم از این هرزگی و هرزه درایی

گر بزم هنر بود به صد شرم و حیا بود

اکنون نه هنر مانده و نه شرم و حیایی منبع

 

 

نمی‌توانم کمدی بسازم، پاتو زمین نذار فیلم خانواده‌ها است

ایرج قادری
ایرج قادری

کارگردان فیلم سینمایی پاتو زمین نذار مخاطب این فیلم را خانواده‌ها دانست و تاکید کرد این اثر به فیلم‌های قبلی کارنامه او شباهت ندارد.

ایرج قادری درباره شرایط اکران پاتو زمین نذار گفت: رسانه فیلمسازان پخش‌کننده فیلم در کار خود توانمند است و قطعا می‌داند چه زمانی را برای اکران عمومی فیلم انتخاب کند. با توجه به وضعیت اکران نمی‌توانستیم چند سال برای نمایش این فیلم صبر کنیم تا شرایط ایده‌آل فراهم شود.

وی افزود: در گذشته فیلمساز زمان اکران عمومی فیلم پیگیر شرایط نمایش در سینماها بود. اما حالا خوشبختانه مسئولین پخش این کار را بر عهده دارند. نمی‌توانم به طور دقیق عنوان کنم از شرایط یا زمان اکران پا تو زمین نذار راضی‌ام یا نه. به هر حال شرایط همین بود و اگر قرار بود بیشتر صبر کنیم مشخص نبود چه اتفاقی می‌افتاد.

قادری درباره شباهت این فیلم با دیگر ساخته‌های خود گفت: فیلم‌های من با هم تفاوت دارند و بین آنها شباهتی دیده نمی‌شود. بین تاراج و می‌خواهم زنده بمانم شباهتی وجود ندارد. این موضوع درباره پاتو زمین نذار هم صدق می‌کند. من در بیشتر ژانرها کار کرده‌ام، اما فیلم کمدی نمی‌سازم.

کارگردان محاکمه درباره پرداختن به موضوع‌های مربوط به نسل جوان در آثار خود گفت: در زندگی ما نسل جوان نقشی مهم دارند و آینده‌ساز این کشورند. ما باید به آنها ببالیم و امید بدهیم. به همین دلیل من در کارهایم به موضوع‌هایی می‌پردازم که مربوط به آنها می‌شود. فیلمسازی مانند من علاقمند به مسائل اجتماعی نمی‌تواند به یک قشر و گروه محدود شود و قصه نسل‌ها و گروه های مختلف را روایت می‌کند.

وی مخاطب فیلم پاتو زمین نذار را خانواده‌ها دانست و افزود: مخاطب فیلم من همه خانواده‌های این جامعه هستند. من در این فیلم سعی کردم به چرایی پاشیده شدن یک خانواده بپردازم. در این فیلم جوان‌ها نقش زیادی ندارند، اما آنها می‌توانند با موضوع اصلی قصه ارتباط برقرار کنند.

قادری در پایان گفت: از تماشاگرانی که به دیدن فیلم‌هایم می‌آیند، تشکر می‌کنم. آنها باعث تدوام راه ما می‌شوند و چراغ این سینما را روشن نگه می‌دارند. سینما با نفس تماشاگر زنده است. اکران عمومی پاتو زمین نذار از چهارشنبه 23 اردیبهشت در گروه سینمایی عصر جدید آغاز شده است. قادری تازه‌ترین فیلم خود را بر اساس فیلمنامه سیروس تسلیمی ساخته و داستان درباره مردی است که اتفاقی باعث تحول در زندگی او می‌شود.

شیلا خداداد، مهرانه مهین‌ترابی، مهدی سلوکی، میرطاهر مظلومی، سحر ریحانی، حشمت آرمیده، شهرام تیموریان و محمدرضا شکری دیگر بازیگران فیلم هستند. پاتو زمین نذار چهلمین فیلم بلند قادری است که فیلم‌های محاکمه، آکواریوم، چشمان سیاه، سام و نرگس، شهرت، طوطیا، پنجه در خاک، نابخشوده، می‌خواهم زنده بمانم و... را در کارنامه دارد. منبع

 

 

داریوش اسدزاده خاطرات تئاتری خود را منتشر می‌كند

داریوش اسدزاده
داریوش اسدزاده

داریوش اسدزاده، بازیگر تئاتر و سینما خاطرات پنج دهه فعالیت خود را در حوزه‌های تئاتر و سینما منتشر می‌كند. داریوش اسدزاده، بازیگر تئاتر و سینما خاطرات پنج دهه فعالیت خود را در حوزه‌های تئاتر و سینما منتشر می‌كند. خاطرات داریوش اسدزاده از ۵ دهه بازی در سینما و تئاتر را احتمالاً نشر افراز منتشر می‌كند. وی در كتاب خاطرات خود به جریان‌های مختلف تئاتر و سینمای ایران در ۵ دهه اخیر می‌پردازد. داریوش اسدزاده متولد سال ۱۳۰۲ است كه فعالیت هنری خود را سال ۱۳۲۴ در تئاتر تهران آغاز كرد.

وی از طرف مركز هنرهای ملی به جشنواره تئاتر پاریس اعزام شد و بعد از بازگشت به كارگردانی تئاتر مشغول شد. اسدزاده همچنین سال ۱۳۴۶ بنا به دعوت یكی از استودیوهای فیلمبرداری به آمریكا رفت و در فیلم «در آمریكا اتفاق افتاد» به عنوان نویسنده و بازیگر فعالیت سینمایی خود را آغاز كرد. شروع فعالیت سینمایی وی با بازی در فیلم «همسر مزاحم» ساخته سرژ آزاریان در سال ۱۳۳۳ بود.

اسدزاده از سروع كار هنری‌اش از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۸۶ در ۷۲ نمایشنامه و فیلم نقش بازی كرده است. ۵۵ نمایشنامه و فیلم در قبل از انقلاب و ۱۷ فیلم بعد از انقلاب بوده است. «صفرعلی، به كارگردانی سعید نیوندی، «آقای قرن بیستم» به كارگردانی سیامك یاسمی، «زنجیری» به كارگردانی خسرو یحیایی و «ممل آمریكایی» به كارگردانی شاپور قریب آثاری هستند كه اسدزاده پیش از انقلاب به عنوان بازیگر در آن‌ها حضور داشته است.

وی همچنین بعد از انقلاب در «زمان از دست رفته» ساخته پوران درخشنده، «دو نیمه سیب» به كارگردانی كیانوش عیاری، «روز شیطان» ساخته بهروز افخمی و «بوی كافور عطر یاس» به كارگردانی بهمن فرمان‌آرا نیز بازی كرده است. اسدزاده همچنین از اعضای كارگاه نمایش بوده است. كارگاه نمایش در دهه چهل و پنجاه فعال بوده است. منبع

 

 

آثار منتشر نشده جلیل شهناز منتشر می‌شود

جلیل شهناز
جلیل شهناز

معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پیشنهاد كرد تا آثار منتشر نشده جلیل شهناز، نوازنده پیشكسوت تار با حمایت دفتر موسیقی منتشر شود. محمدحسین ایمانی معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با حضور در منزل جلیل شهناز در اصفهان ضمن دیدار با این هنرمند از سال‌ها تلاش شهناز در عرصه فرهنگ و هنر و موسیقی ایرانی تجلیل و برای وی آرزوی سلامتی كرد.

محمدحسین ایمانی در این دیدار پیشنهاد كرد آثار ارزشمند جلیل شهناز كه تاكنون منتشر نشده است با حمایت دفتر موسیقی معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شود.

جلیل شهناز؛ متولد 1300 هـجری. شمسی از بزرگترین نوازندگان تار سده اخیر است كه در طول چند دهه برنامه‌های متعددی اجرا كرده است. دفتر تار، پانزده قطعه برای تار، آوای جان، دل من، عطر افشان و تار و ترمه از جمله آثار استاد تار ایران است. جلیل شهناز چهره ماندگار عرصه موسیقی در سال 1383 و دارای درجه یك هنری از شورای ارزشیابی هنرمندان كشور است. منبع

 

 

آیلین ویگن یکی از موفق ترین ستارگان عصر خود بود

آیلین ویگن
آیلین ویگن

آیلین ویگن (دردریان) دختر ویگن، در تهران متولد شد. او به تشویق پدرش به بازیگری در فیلم های سینمایی روی آورد و از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۹ در ۷ فیلم بازی کرد.این فیلمها عبارتند از:

1 - یاران (۱۳۵۳) محمد دلجو (سازمان سینمایی مشعل) تهیه کننده: آرمان

2 - شکست ناپذیر (۱۳۵۳) رضا میرلوحی . نعمت رفیعی

3 - فاصله (۱۳۵۴) مرتضی عقیلی (استودیو فیلمکو فیلمز و شرکت رکس) آرمان

4 – علف های هرز (۱۳۵۵) محمد دلجو و امیر مجاهد (سازمان سینمایی مشعل) آرمان

5 - ماهی ها در خاک می میرند (۱۳۵۶) محمد دلجو و امیر مجاهد. مهدی میثاقیه

6 - بوی گندم (۱۳۵۷) محمد دلجو و امیر مجاهد . نصرت الله وحدت

7 - امشب اشکی می ریزد  منوچهر مصیری . پرویز حجازی

آیلین ویگن در اواخر حکومت پهلوی در این 7 فیلم به ایفای نقش پرداخت ولی بعد از گذشت 27 سال هنوز طرفداران مخصوص به خود را دارد. بسیاری از جوانان امروزی این فیلم ها را دیده و آنها را جزء یکی از بهترین فیلم های زندگی خود به شمار می آورند. چون هنوز که هنوز است حرف دل جوانان را می زند و بوی تازگی دارد.

آیلین ویگن را می توان به جرات یکی از موفق ترین ستارگان عصر خود دانست. با وجود اینکه هنوز فیلم های زیادی بازی نکرده بود، جزء یکی از بهترین هنرپیشه های زن آن دوران بود و درست در زمانی که در اوج معروفیت بود مجبور شد برای همیشه این استعداد را در خود از بین ببرد و باید افسوس خورد.

آیلین ویگن هم اکنون در لس آنجلس در شبکه ماهواره ای تصویر ایران که در تمام کشورها بر روی ماهواره هاتبرد قابل دریافت است، مجری می باشد. این شبکه نسبت به سایر شبکه های ماهواره ای از کیفیت تصویر پایین تری برخوردار است. ولی حتی همین کیفیت تصویری پایین نیز چیزی از زیبایی آیلین ویگن کم نمی کند. منبع

 

 

سازهای ابوالحسن‌خان صبا به موزه صبا باز می‌گردند

زنده یاد ابوالحسن صبا
زنده یاد ابوالحسن صبا

سازهای ابوالحسن‌خان صبا كه به دلیل تعمیرات موزه در جایگاه خاصی نگهداری می‌شدند آخر هفته با اتمام بازسازی به موزه صبا باز می‌گردند و در ویترین‌های مخصوص جای می‌گیرند.

حمیدرضا شبابی مدیر موزه صبا و امانتدار اموال این موزه گفت: طبق برنامه‌ریزی‌های به عمل آمده قرار بود موزه صبا روز جهانی موزه‌ها گشایش یابد اما متاسفانه به دلیل اتفاقات ناگهانی از جمله نشت لوله كولر و بروز برخی اشكالات در ویترین‌ها، زمان افتتاح به تعویق افتاد.

وی با بیان اینكه ما هم اكنون مشغول چیدن موزه هستیم، ادامه داد: در حال حاضر تمامی تابلوها نصب و عروسك‌های خانم صبا در مكان مورد نظر خود جای گرفته‌اند. بر اساس برنامه‌ریزی تا آخر هفته كار ساخت ویترین‌ها مطابق با استاندارهای موزه‌ای به اتمام می‌رسد و ما سازهای استاد صبا را درون آنها می‌چینیم.

مدیر موزه صبا با اشاره به نمایش اسناد مربوط به صبا بیان داشت: ما این اسناد را در یك فلكسی و به صورت دو زبانه نمایش می‌دهیم. همچنین برای معرفی سازها از یك لیبل فلزی كه اطلاعات مربوطه با لیزر بر روی آنها حك شده، استفاده كرده‌ایم.

شبابی در خصوص زمان افتتاح این موزه اظهار داشت: تعیین زمان افتتاح بر عهده معاونت هنری ارشاد است بر این اساس ما به زودی اتمام كار در موزه را به معاونت اعلام خواهیم كرد تا مسئولین خود زمان را تعیین كنند. بعد از فوت ابوالحسن خان صبا منزل این هنرمند با تمام وسایل و سازهای استاد به مسئولان فرهنگی وقت اهدا شد و از سال 53 به شكل موزه درآمد و در سال 71 به عنوان میراث ملی ثبت شد. موزه صبا سال 81 به منظور مرمت تعطیل شد اما پروژه بازسازی به علت عدم توجه مسئولان وزارت ارشاد و نبود بودجه كافی متوقف شد كه به دنبال آن بخشی از ساختمان ریزش كرد و سازها و وسایل شخصی صبا تخریب شدند، تا اینكه سال گذشته با آمدن حمیدرضا شبابی به عنوان مدیر موزه كار مرمت و بازسازی آن آغاز شد. منبع

 

 

داریوش رفیعی غنچه ای که نا شکفته پرپر شد

زنده یاد داریوش رفیعی
زنده یاد داریوش رفیعی

پر از شور و شوق جوانی بود، قلبی به روشنی آفتاب داشت، وجودش سرشار از احساس بود، قامتی رسا و متناسب داشت، چهره اش، مصداق سبزه کشمیر بود که صدها دل را بزنجیر عشق کشیده بود. با لهجه غلیظ و شیرین کرمانی سخن میگفت و صداقت و پاکی در کلامش تبلور داشت. تازگی به (تهران) آمده بود و کسی او را نمی شناخت. سنین عمرش، بیش از بیست و یکی دو سال را نشان نمیداد. در حرکاتش تصنع و تکلف دیده نمی شد.

در سال های 1326 و 1327 خیابان های استانبول و نادری و لاله زار، مجلل ترین و آراسته ترین خیابان های تهران بود. آن جوان سبزه روی و پر شور کرمانی، ماشین قرمز رنگی داشت و گاه از ساعت ده بامداد که گردش یا خرید یا استراحت در خیابان های لاله زار و استانبول و نادری آغاز می شد، با اتوموبیل زیبای خود در آن خیابان ها، جولان می داد.

کمتر کسی او را میشناخت ولی بعد از سال 1327 تا 1329 که بعضی شبها در رادیو آواز می خواند، مردم به تدریج با نام داریوش رفیعی آشنا شدند. پدرش لطفعلی رفیعی در دوره 14 مجلس شورای ملی از شهر بم به نمایندگی انتخاب شده بود و خانه کوچ به تهران آمده بودند.

داریوش که در سال 1329 بوسیله دوست و استادش بدیع زاده بطور مستمر در رادیو ایران برنامه اجرا می کرد، سنی حدود 23 سال داشت، در دبیرستان دارائی درس می خواند ولی از سال هایی که صدای گرم و دلپذیرش او را به شهرت رساند، ادامه تحصیل را رها کرد.

به صدا و شیوه خوانندگی بدیع زاده به خصوص گشاده رویی و مهربانی او علاقه بسیار داشت و بدیع زاده هم به قدری او را دوست داشت که داریوش در واقع جزو افراد خانواده او درآمده بود و اغلب شب ها و روزها در خانه استاد به سر می برد.

 

بلای شهرت و تهران مخوف

پدر داریوش بعد از دوره چهاردهم دیگر نماینده نشد و تا آنجا که بیاد دارم، مدت کوتاهی بعد از دوره چهاردهم گذشت که درگذشت. ظاهرا ثروت نسبتا درخور توجهی از خود باقی گذاشته بود.

مادر داریوش بانوی بزرگوار و متشخصی بود، سه پسر داشت که در میان آنان به داریوش بیش از همه علاقه مند بود. او محیط آلوده تهران را نمی شناخت و مسلما نمی دانست که فرزندش روزی در خوانندگی به شهرت می رسد و نمی دانست که این شهرت، برای عزیز ترین فرزندش چه ارمغانی خواهد آورد.

با خصوصیاتی که داریوش داشت زنان و دختران بسیاری، بدورش پرسه می زدند ولی او محیط آلوده تهران را نمی شناخت و صداقت و پاکی مردم بم را به تهران مخوف آورده بود. نمی دانست تهران چگونه صیدگاهی است و صیادان چیره دست و نابکار، چگونه بروی هر صید بی گناه و نا آگاهی، آغوش می گشایند.

کم کم، پایش به میهمانی های شبانه باز شد، ناگهان سر از محافل رندان درآورد و در زندان فریبکاران و آدمی رویان دیو سیریت، اسیر شد و نمیدانست که:

ای بسا ابلیس آدم رو که هست پس بهر دستی نباید داد دست

روزی به خود آمد که نصیحت همه عالم به گوش او باد بود و دیگر تذکر خیر خواهان که در راس آنها مادر شریف و بزرگوارش قرار داشت، در او تاثیری نمی گذاشت. ابتدا اعتیاد به الکل و سپس ابتلا به مواد مخدر، او را در خود غرق ساخت.

 

یک خاطره از او

روزی قرار بود که پرویز یاحقی دو صفحه برای موزیکال کمپانی به مدیریت عشقی ضبط کند و یکروی یک روی صفحه چهار مضراب سه گاه او باشد که طرفداران زیادی داشت.

رفیعی گفته بود که منهم می آیم و ضرب چهار مضراب را اجرا می کنم. آن روز من و بیژن ترقی هم با پرویز یاحقی بمنزل رفیعی رفتیم که بمنظور ضبط او را با خود ببریم. ساعت در حدود دو یا سه بعد از ظهر بود که به منزل رفیعی، دیدیم هنوز خواب است!!! و سرا پای ملحفه ئی را که روی خود انداخته بود، از شدت مگس سیاه شده بود.

او را بیدار کردیم و بتدریج آماده بیرون آمدن شد، در این ضمن برادر کوچک او به خانه آمد و داشت از پله ها بالا می آمد که به اطاقش برود، ناگهان دیدیم که داریوش به شدت عصبانی شد و سیلی محکمی بگوش برادرش زد، فریاد کشید: اگر من معتاد شده ام و به این روز افتاده ام، مثلا هنرمندم، توی فلان فلان شده دیگر چرا معتاد شده ای؟

ضمن اینکه ناراحت شدیم، دانستیم که برادر کوچک او نیز، بدام اعتیاد افتاده ولی حرکت آنروز داریوش که همراه با دنیایی دلسوزی در حق برادر بود، مبین این حقیقت بود که خود او می داند که اعتیاد چه بروز او آورده، آن جوان خوش اندام و آزاده و مردم دوست از زندگی پریشان خود به عذاب آمده بود و به راستی در اواخر زندگی کوتاهش تحمل فرو ریختن شخصیتش را نداشت و مرگ را استقبال می کرد و دیدیم که چنین شد.

به هر حال آنروز به استودیوی موزیکال کمپانی رفتیم و پرویز چهار مضرابش را اجرا کرد و کسانی که آن صفحه را دارند یا بر روی نوار ضبط صوت انتقال داده اند، بهتر است بدانند که چهار مضراب سه گاه یاحقی، داریوش رفیعی است. منبع