مجله شماره 116
لیلا فروهر؛ از کودکی و سینما تا لس آنجلس و خوانندگی
در یک خانواده اهل هنر پرورش یافته، از پنج سالگی وارد دنیای سینما و فیلم شده و تا سال ۱۳۵۸ خورشیدی در ۴۵ فیلم ایرانی نقشآفرینی کرده ، از ۱۴ سالگی اما به خوانندگی روی آورد و هفت سال پس از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرده و تا کنون بیش از ۲۰ آلبوم موسیقی به علاقمندان خود ارائه کرده است.
در موسیقی پاپ ایرانی جاری است، به زبانها و گویشهای گوناگون میخواند، مادرش فرنگیس فرحزادی و پدرش زنده یاد جهانگیر فروهر است که هر دو از بازیگران تئاتر و سینمای ایران هستند:
رادیو فردا - خانم لیلا فروهر، شما پس از پشت سر گذاشتن دو کنسرت خودتان در مالزی و باکو و کنسرت دیگرتان در شهر هامبورگ، اکنون دارید خودتان را برای کنسرت شهر اوبرهاوزن آماده میکنید. در آغاز نوروز را به شما شادباش میگویم.
لیلا فروهر: متشکرم، من هم نوروز را به شما و همه هموطنان خوبم در سراسر جهان تبریک میگویم.
اگر موافق باشید در ابتدا مروری بر فعالیتهای هنری شما در سال گذشته و بعد هم نیم نگاهی به چشم انداز و دورنمای کارهای هنریتان در سال جدید داشته باشیم؟
بله، این روزهای ایام نوروز تقریبا ما هر شب کنسرت داشتیم. امسال کلا سال بسیار شلوغی بود. سال قبل هم که مشغول آماده سازی آلبوم «ماه من» و تهیه ویدیوهای آن بودم. در ماه نوامبر هم یک کنسرت خیلی بزرگ در سالن کداک در لس آنجلس داشتم – همان سالنی که هر ساله مراسم اسکار در آنجا اجرا میشود - پس از آن سفرهایی به اروپا، دبی و باکو داشتم و الان هم که در خدمت هموطنانمان در آلمان هستیم.
شما سال ها است که در شهر لس آنجلس آمریکا زندگی میکنید. فضای هنری در این شهر با توجه به شمار فراوان ایرانیان، چگونه است؟ آیا این فضا رضایتبخش است؟
راستش من فکر میکنم هیچ کجا مملکت خود آدم نمیشود. آن عشقی که مردم وطن به هنرمندانش هدیه میکند خیلی متفاوت است. به هر حال ما در گذشته رادیو و تلویزیون فعال خودمان را داشتیم. از ما پشتیبانی میشد. ویدیوهای ما پخش میشد. آهنگهای جدیدمان از رادیو مملکت خودمان پخش میشد. اما به هر حال الان در یک کشور غریب هستیم. هر چند که مملکت میزبان ما از نظر فرهنگی، اجتماعی و توجه به موسیقی فوقالعاده است باز هم در وطن خودمان نیستیم و نمیتوانیم بهره کامل ببریم. به هر حال سعی میکنیم تا حدی که در توان داریم بهترین کارمان را ارائه کنیم و با زمانه کنار کنار بیاییم.
خانم فروهر همه میدانند که شما به موسیقی پاپ ایرانی تعلق دارید. میانه شما با موسیقی ملی ایران که به موسیقی اصیل و سنتی شهرت دارد چگونه است؟
اتفاقا خیلی خوب است. من به این نوع موسیقی بسیار علاقمندم. از آغاز کار میخواستم موسیقی اصیل بخوانم اما متاسفانه چون سنم کم بود موزیک پاپ را شروع کردم. البته آن زمان در ایران یک سری ردیفها و دستگاهها را کار کردم و الان هم گاهی اوقات در کنسرتها یا برنامههای تلویزیونی که مخصوص عید ساخته میشود قسمتهایی از آن چیزهایی را که یاد گرفتهام میخوانم.
شما گفتید که از دوران کودکی وارد عالم سینما شدید؟
بله، من از پنج سالگی بازیگری را شروع کردم و تا سن ۱۲ سالگی خیلی فعال بودم. بعد از آن دیگر شرایط سنیام ایجاب نمیکرد که در فیلم ها حضور داشته باشم. تا اینکه کمی بزرگتر شدم و در سن ۱۴ سالگی کار خوانندگی را آغاز کردم و بعد از آن بود که در سنین ۱۷ و ۱۸ سالگی شرایطی فراهم شد که دوباره در فیلمهای مختلفی بازی کردم.
چه خاطرات خوشی از آن سالهای بازیگری در عالم سینما و موسیقی دارید؟
خاطرات خوشم همگی مربوط به مهربانی و عشقی است که هموطنانم به من هدیه میکردند. انرژی بیکرانی که از آنها چه در ایران و چه در خارج از ایران دیدم. خاطراتی که از آن چند سالی که در ایران نتوانستم به روی صحنه بروم و در ذهنم باقی مانده است.
شما وقتی به کشورهای همسایه ایران مثل دبی سفر میکنید طبعا با ایرانیانی که برای دیدن کنسرتتان به این کشورها آمدهاند برخورد میکنید. پرسشهای کلی آنها از شما حول چه مباحثی است؟
معمولا از من میپرسند که دلم برای ایران تنگ شده است یا نه؟ روزگارم چطور میگذرد؟ کارهای جدیدت چیست؟
رابطهای با موسیقی راک، پاپ یا رپ داخل ایران دارید؟
از آنجایی که من عاشق موسیقی هستم هر سبک و شکل موسیقی را که خوب اجرا شده باشد دوست دارم و گوش میدهم . البته آنجور هم طرفدار سرسختش نیستم که بگویم همه نوارهای تولید شده را گوش میدهم. اما اگر رپ یا پاپ خوبی به دستم برسد حتما گوش میکنم.
خانم فروهر، معمولا هنرمندان عرصه موسیقی و خوانندگان برای اینکه بتوانند قدرت صدای خود را حفظ کنند به روزش یا رژیمهای غذایی خاص روی میآورند و به دنبال ورزشهایی مثل دو یا تنیس هستند. میانه شما به طور کلی با ورزش و رژیم غذایی چگونه است؟
والله من که همیشه در رژیم هستم (خنده) و ورزش را هم دوست دارم. حداقل هفتهای سه یا چهار روز ورزش میکنم.
شنیدهام که دستپخت خوشمزهای هم دارید؟
بله، انشاالله باید یکبار خودتان به لس آنجلس تشریف بیاورید و خودتان دست پخت مرا امتحان کنید.
نقش خودتان در انتخاب آهنگ و اشعار ترانههایتان چه اندازه است؟
من خودم همیشه تصمیم نهایی را میگیرم اما خواهر عزیزم فریبا که هماهنگکننده کارهای من است در این زمینه خیلی با من همکاری میکند. همیشه با هم میرویم و آهنگ های پیشنهادی را گوش میدهیم و در مورد آن تصمیم میگیریم. همیشه دلم میخواهد کارهای نو و غیر تکراری ارائه کنم. به همین دلیل هم سعی میکنم با شاعران و آهنگ سازان خیلی خوب و تازه ای کار کنم تا کارم هم تازگی داشته باشد.
بله، میبینم که نوازندگانی که هم که شما را همراهی میکنند اکثرا جوان هستند.
بله، بایستی از نیروی کار جوان استفاده کرد.
وقتی میخواهید ترانه ای را اجرا کنید به محتوای شعر و ترانههایتان هم توجه میکنید؟
صد در صد، شعر باید به دل بنشیند. شنونده باید احساس کند که ترانه ای که گوش میکند زیبا و شنیدنی است. فرق نمیکند که شاد باشد یا عاشقانه. مهم این است که دلنشین باشد.
عکس روی جلد از ایران پوستر
پروین سلیمانی به کما رفت
پروین سلیمانی بازیگر کهنه کار سینما و تئاتر ایران، در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان، به کما رفت. وضعیت عمومی این بازیگر از هفته گذشته رو به وخامت گذاشت و بستگان، وی را در بیمارستانی در تهران بستری کردند.
یکی از نزدیکان سلیمانی با تایید این خبر گفت: از هفته گذشته حال جسمی این بازیگر سینما و تئاتر رو به وخامت گذاشت. تشخیص اولیه پزشکان سکته قلبی بود که پس از آزمایشات انجام شده مشخص شد که تومور سرطانی وی رو به پیشرفت گذاشته و رشد این تومور به حدی بود که پزشکان را متعجب کرد.
وی افزود: پروین سلیمانی هم اکنون در شرایط مناسبی بسر نمی برد و تقریبا در کما است. از مردم تقاضا دارم برای بهبود وضعیت این بازیگر کهنه کار که 60 سال از عمر خود را صرف خدمت رسانی در عرصه سینما و تئاتر به مردم کرده، دعا کنند.
پروین سلیمانی از جمله بازیگران پیشکسوت سینما و تئاتر هم اکنون در ICU یکی از بیمارستان های تهران بستری است.
وی 60 سال در عرصه سینما و تئاتر فعالیت داشته و از جمله آثاری که بعنوان بازیگر در آنها نقش داشته می توان به هنرپیشه، آخرین خون، هدف، حالا چه شود، سفر به خیر، آقای شانس، طالع سعد، دیدار در استانبول، آن سوی آتش، زائر خلف، سمندر، شبح کژدم، بگذار زندگی کنم، سرب، سیمرغ، برهوت، زمان از دست رفته افسانه آه، ابلیس، دیگه چه خبر؟، گل ها و گلوله ها، گریز، مستاجر، محبوبه، شب روباه، سلطان، پنجه در خاک، بدلکاران و غزل اشاره کرد. منبع
محمدعلی کشاورز: سینمای ما اقتصادی نیست، تجاری است
سیدمحمد عصاریان: من در جلفای اصفهان و در محلهای ارمنینشین به دنیا آمدم؛ جایی با سابقه طولانی در زمینه موسیقی، نقاشی، منبتکاری، قالیبافی، قلمکاری، قلمزنی، و در میان مردمی که اکثراً با ترانههای محلی و اجتماعی و اشعار سعدی و حافظ مأنوس بودند. شبهای طولانی زمستان را مینشستند و شاهنامه میخواندند. در قهوهخانهها همیشه بحث نقالی داغ بود. تئاترهایی هم به زبان ارمنی اجرا میشد که از همان زمان مرا به وادی هنر سوق داد... و عجیب سوق داد!
هنوز نمونههایی از این آثار هنری را بر روی صندوقچههای قدیمی و طبقات کتابخانه و در گوشههای منزل ساکت و روشن استاد محمدعلی کشاورز میتوان مشاهده کرد؛ نمونههایی که هر کدام یادگار دورانی و اشخاصی است که هنوز رنگ و بوی آنان بر روی آثار بهجایماندهشان خودنمایی میکند. سراغ محمدعلی کشاورز رفتیم، بازیگر نقشهایی به یادماندنی در شاهکارهایی چون دلشدگان، ناصرالدین شاه آکتور سینما، مادر، جعفر خان از فرنگ برگشته، کفشهای میرزا نوروز، مردی که موش شد، سربداران، کمالالملک، آقای هالو و شب قوزی که همگی از آثار درخشان تاریخ سینمای ایران هستند .
کشاورز یکی از مهمترین مشکلات سینمای ایران را ضعف فهم و درک تهیه کننده میداند: تهیه کننده ما سینمای ایران را نمیشناسد، بنابراین سعی میکند با ارائه فیلمفارسی گیشه را بچسبد و تنها به برگشت پولِ هزینهکردِ خود فکر کند. تهیهکنندهای که با ادبیات، فرهنگ و مسائل چالشی جامعه خودش غریبه است چگونه میتواند یک فیلم تأثیرگذار خلق کند؟ مشکل بعدی ضعف سناریو است. سناریوها نوشته میشوند تا فقط اجازه اکران پیدا کنند و سینمای تجاری را پوشش دهند؛ چرا که نویسنده ما هم با مسائلی چون روانشناسی و جامعهشناسی مخاطب غریبه است و دنبال پول است. اگر از مردم هم پرسیده شود که بعد از دیدن یک فیلم به چه نکتهای رسیدید تنها از زیبایی بازیگران و خنداندن آنان به خاطر مسائلی که خودشان هم نمیدانند تعریف خواهند کرد، و این نوعی گولزدن مخاطب است.
واگویههای کشاورز از جنسی دیگر است. او - به نقل از مولانا - زندگی را در این سه واژه خلاصه میکند: خامی، پختگی و سوختن. پدرسالار از افول اصالتهای هنری و بازیگری در میان نسل جوان گلهمند است. او در سن 80 سالگی هنوز هم روزی 12 ساعت مطالعه میکند و عاشق گوشسپردن به موسیقی ایرانی است.
از سال 43 که اولین کار او یعنی شب قوزی اکران شد بیش از چهل سال میگذرد؛ یعنی یک زندگی. از او میپرسیم از آن زمان تاکنون روند سینمای ایران سیری صعودی داشته یا نزولی؟ به نظرم یک سیر کاملاً یکنواخت بوده است. نمیتوان برای آن پستی و بلندی به معنای خاصی تعریف کرد. قبل از انقلاب که ما بیشتر تئاتر کار میکردیم و به نوعی با بازی در فیلمهای سینمایی که همان فیلمفارسی بودند مشکل داشتیم اما بودند کسانی که کارهای ارزنده سینمایی ساختند و دورهای زیبا در عرصه سینما را رقم زدند؛ کسانی چون فرخ غفاری که از بنیانگذاران سینمای فرهنگی و مدرن در ایران بود و با فیلم جنوب شهر انقلابی در سینمای ایران به وجود آورد. علی حاتمی، بهرام بیضایی و ناصر تقوایی از جمله این کارگردانان ارزشمند بودند. همینطور ابراهیم گلستان که سینمای مستند مدیون اوست.
کشاورز یکبار اشاره کرده بود که سینمای دهه 60 و 70 دارای شاخصههای برتری نسبت به دیگر دهههاست، از او دلیل این اظهارنظر را جویا میشویم: آنجا من مدیریت هنری این دههها را مطرح و شاخص دانسته بودم. یک سینمای هنری، مدیریت هنری و فرهنگی سالم را میطلبد. تا زمانی که جناب ضرغامی معاونت سینمایی وزارت ارشاد را به عهده داشتند سینمای ایران در اوج بود ولی بعد از آندهه سیمنای ایران سیری یکنواخت و بعضاً نزولی پیدا کرد.
کار هنری مدیریت هنری میخواهد. از طرفی، یک فیلم زمانی اثرگذار خواهد بود که محیط فرهنگیاش مهم تلقی شود. وقتی فضایی برای عرضه کارهای هنری نداریم و وقتی شرایط برای دیدن یک فیلم مناسب نباشد مخاطب هم نمیتواند ذهنش را روی اثر متمرکز کند، بنابراین پس از تماشای فیلم تنها به زیبایی بازیگران و خندیدن به تکیهکلامها توجه میکند. از طرفی سینمای خوب یک مرجع خوب برای فعالیتهای اقتصادی محسوب میشود اما سینمای ما اقتصادی نیست، بلکه تجاری است. اقتصاد سینما یک دوره تحول است که باید روی آن کار شود و شناخت حاصل گردد تا بتوانیم به یک سینمای اقتصادی دست پیدا کنیم. امروزه در دنیا، تهیه کنندگان برای ساخت یک اثر ماندگار از مشاوران جامعهشناس، روانشناس و انسانشناس استفاده میکنند. کدام یک از این موارد در میان تهیهکنندگان ما جاری است؟» این پرسش برای کشاورز آنقدر جدی است که مبنای به کارگیری هنر را رسیدن به صلح و دوستی و عشق عنوان میکند؛ نه یک عشق کوچهبازاری، چرا که ما هنوز معنی عشق را هم نفهمیدهایم. سناریو نویس ما سناریویی مینویسد که فقط تصویب شود و نتیجه آن فیلمهایی از قبیل مادرزن سلام و... میشود. واقعاً اگر اینها سینما هستند پس هنر سینما چه معنایی دارد؟
اما پس از این بحث که پایانی هم برای آن قابل تصور نیست به سراغ تئاتر میرویم؛ جایی که کشاورز و بازیگران همنسل او از آن برخاستهاند. بازیگرانی که به اصطلاح ابتدا خاک صحنه تئاتر را خوردهاند و سپس به سینما و تلویزیون آمدهاند. برای این نسل تئاتر هنوز هم نوستالژیک است و بازی در تئاتر از جنسی دیگر: همیشه میگویند چون تئاتر در مقابل تماشاچی است باید غلوآمیزتر باشد ولی در سینما، دوربین جای چشم تماشاچی است. من معتقدم آدم هرچه راحتتر و صمیمانهتر بازی کند بهتر است. باید نقش را در خودت پرورش دهی، صحنه سینما همان صحنه زندگی است.
کشاورز از تنگناهای موجود بر سر راه تئاتر هم دل پری دارد: متأسفانه الآن دایره تئاتر بسته است و من شدیداً با این مسأله مخالفم، به عقیده من باید به همه اجازه کار داد، هرکسی برای خودش آرمانها و نظراتی دارد، همه حق ارائه افکارشان را دارند. البته این افکار باید دردهای مشترک باشد نه دغدغههای شخصی هنرمند. اگر قرار باشد هر روز این دایره را بستهتر کنیم و بایدها و نبایدها را به هنرمند دیکته کنیم، هیچ چیز از ایده اصلی که در ذهن او بوده نمیماند و طبیعتاً یک اثر کاملاً کلیشهای از کار در میآید، مگر سوژههای ما چندتاست که این همه اصلاحیه به آن میخورد؟ محمد علی کشاورز معتقد است برای حل مشکلات پیشاروی تئاتر بسیاری از ارگانها میتوانند کمک کنند: وزارت ارشاد، وزارت علوم، آموزش و پرورش، انجمنهای نمایشی و خیلی از نهادها. اما این حمایتها با چه هدفی باید انجام گیرد؟ پرسشی است که کشاورز پاسخش را بیمعطلی میدهد: باید تلاش کنند تئاتر و به طور کلی هنر، به عنوان یک ضرورت در زندگی مردم مطرح شود. البته ما نباید میزان عرضه و تقاضای کشورمان را با لندن و پاریس مقایسه کنیم ولی بی شک مردم کشور ما هم به هنر نیاز دارند و خوشبختانه در ایران، شهرداریها به این نتیجه رسیدهاند که کارشان فقط عمران و آبادانی نیست، بلکه باید از لحاظ روانی و فرهنگی، خود را در مقابل شهروندان مسئول بداند.
سالنهای تئاتر رکن اساسی حیات این هنر هستند. بنابراین حمایت از آنها باید در اولویت قرار بگیرد. امسال هم بحث بازسازی تئاتر شهر بسیار داغ بود و مدتها سوژه رسانهها اما کشاورز در اینباره چه میگوید: «فکر میکنم در اینباره چیزی نگویم بهتر است. سالنهای موجود تئاتری هیچکدام سالن تئاتر نیستند. ما حدود 50 سال است که در همین سالنهای موجود تئاتر کار میکنیم، در حالیکه اگر تئاترهای ما از بهترین اجراهای دنیا نبودهاند، از بدترینها هم نیستند.
شاید مسئولان فکر میکنند نیازی به تئاتر ندارند اما ما هنرمندان که جانمان با تئاتر یکی است، در یک اتاق کوچک هم تئاتر اجرا میکنیم. باید بدانید ما خواستار سالن نمایشی هستیم، چون شناسنامه فرهنگی یک کشور سالن نمایشی است. در یک روستای کوچک با اجرای تئاتر میتوانیم حرفهای بزرگ جهانی بزنیم. مثل اینکه کسی هنوز به این فکر نمیکند که این تعداد جماعت تئاتری کجا و چگونه باید کار کنند؟ اگر دانشجوی تئاتر یک روز خود را هم در کار غیرتئاتری بگذراند، نسبت به او بزرگترین ظلم و ستمها شده است. دانشجو باید مدام کار کند و باید به او آموخته شود که متعلق به خودش نیست بلکه به جامعهای تعلق دارد که باید برای آن کار کند. اما آقای کشاورز جامعه تغییر کرده و چیزی به نام صبر و حوصله فراموش شده. حالا چه باید کرد؟ این سئوالی است که البته او با صبر و حوصله پاسخ میدهد: تهیهکننده اصلیترین عاملی است که میتواند یک بازیگر را انتخاب کند. یک بازیگر نباید به صرف اینکه چهره زیبایی دارد به عنوان یک بازیگر مطرح و شایسته و حرفهای انتخاب شود. بازیگر شدن کار کردن و تلاش میخواهد. الان هستند برخی از کارگردانان و تهیهکنندگانی که توانایی روخوانی یک بیت از اشعار حافظ و سعدی را ندارند.
حالا این افراد میخواهند جوانان را مشهور کنند و فیلمهای تأثیرگذار معناگرا بسازند. این یک تناقص است و تا زمانی که حل نشود وضع به همین منوال باقی خواهد ماند. برای رشد کردن باید مطالعه کرد، مطالعه، مطالعه. اکثر دانشجویان و فارغالتحصیلان حرفه بازیگری و هنری بیکارند، چرا که نتوانستهاند خودشان را بهروز کنند، اطلاعات ندارند و تهیذهن هستند. این افراد چگونه میتوانند بازی کنند. آنها باید ادبیات و شعر بخوانند؛ نمیخواهد بروند از ادیبان و شاعران قدیمی شروع کنند، همین کتابهای مبنا و نمایشنامههای پایه را مطالعه کنند کفایت میکند اما این اتفاقات نمیافتد. اینگونه است که بازیگر میخواهد یک شبه ره صد ساله را برود.
گفت و گو با ناهید داییجواد، خواننده ترانه غروب کوهستان
ناهید داییجواد، معروف به ناهید اصفهانی در بیست و هشتم اردیبهشت سال ۱۳۲۱ در محله احمدآباد اصفهان به دنیا آمد. از آنجایی که خانوادهی ناهید، هنردوست و هنرمند بودند بنا به شرایط خیلی زود فعالیت هنریاش را آغاز کرد.
فعالیت هنری او به صورت حرفهای، زمانی آغاز شد که در دانشکده با سیروس ساغری و جهانبخش پازوکی آشنا شد. ناهید از محضر اساتیدی چون تاج اصفهانی، حسن کسایی، حبیبالله بدیعی بهره برد و در کنار اساتیدی چون حسین قوامی فعالیت هنری داشت.
اوایل دهه چهل ترانهی غروب کوهستان را اجرا کرد و با اجرای اولین ترانه، نام او بر سر زبانها افتاد. برخی از ترانههایی که با صدای زندهیاد پوران ماندگار شد، پیشتر توسط ناهید دایی جواد در اصفهان اجرا و ضبط شده بود.
اما زمانی که جهانبخش پازوکی، آهنگساز آن ترانهها، از اصفهان به تهران نقل مکان کرد اجرای آنها را در رادیو و تلویزیون ملی ایران به بانو پوران سپرد تا امروزه همه این تصنیفها و آوازها را با صدای پوران، و نه خوانندهی اصلی آنها بهخاطر بیاورند. گفتگو با ناهید دایی جواد را اینجا بشنوید.
عباس شاپوری نامی آشنا برای علاقه مندان ترانه و
تصنیف دهه های آغازین رادیو
عباس شاپوری برای علاقه مندان ترانه و تصنیف دهه های آغازین رادیو ایران نامی آشنا بود. این آهنگساز و نوازنده ویولن سال 1302 در خیابان صفی علی شاه تهران به دنیا آمد. پدرش از دوستداران موسیقی ایران بود و منزلش محل رفت و آمد بزرگانی چون ابوالحسن صبا، کلنل وزیری، مرتضی محجوبی و... بود. ذوق هنری شاپوری خرد سال در چنین محفلی بارور شد به گونه ای که آموختن موسیقی را نزد استادانی چون اسماعیل زرین فر، حسین یاحقی، حسین هنگ آفرین و ابوالحسن صبا آغاز کرد. همدوره های او در این زمان هنرمندانی چون علی تجریدی، حبیب الله بدیعی، محمد بهارلو و... بودند.
عباس شاپورى، کلاس هاى متعددى جهت تعلیم علاقمندان به موسیقى سنتى ایران ترتیب داده که از جمله مىتوان از: آکادمى تربیت واقع در خیابان فردوسى و آموزشگاههاى دیگرى در خیابان هاى امیریه و جمهورى (نادرى) تأسیس کرد. شاپورى در سال 1321 همکاریش را با رادیو آغاز کرد و آهنگهایى براى خانم روحبخش، حسین قوامى، ناصر مسعودى، جبلى و عدهاى دیگر ساخت و اجرا کرد و در همین زمان بود که در منزل خانم روحبخش با خانمى که به موسیقى علاقمند بود و مىخواست نزد وى تعلیم بگیرد آشنا مىگردد و آن خانم به کلاس وى که در این زمان در خیابان امیریه بود نیز مىآمد و ساعتها موسیقى و تعلیم آواز و گوشهها و ردیف ها را به وى مىآموخت، مدت زمانى از فراگیرى این خانم نزد شاپورى نمىگذرد که منجر به ازدواج آن دو، مىگردد.
مدت هفت سال شاپورى وى را تحت آموزش مستقیم خود قرار مىدهد و حدود یکصد آهنگ براى وى مىسازد و اجرا مىکنند. شاپورى یکى از آهنگسازانى است که در ترکیب نغمات استعداد بىنظیر و شگرفى دارد و سبک آهنگسازى او طورى بود که بیشتر ذوق توده مردم را در نظر مىگرفت و به همین دلیل خوانندگان ترانههاى وى قبل از شروع کار در رادیو به شهرت مىرسیدند که بسیارى از آنها هیچ وقت از خاطرهها محو نمىگردد.
عباس شاپورى علاوه بر همکارى در برنامهى گلها رهبر ارکستر شمارهى 4 رادیو نیز بود. شاپورى چون با آقاى مهندس رضا روحانى که هنرمندى توانا بود و ویولن را خیلى خوب و استادانه مىنواخت و شاگردانى هم داشت دوست و آشنا بود و همین آشنایى موجب آمد و شد وى به خانهى روحانى مىگردد و انوشیروان روحانى که در این زمان کودک خردسالى بیش نبود و به زحمت پشت ارگ مىنشست توسط پدرش به آقاى شاپورى معرفى مىشود تا در برنامههاى ارکسترهاى موسیقى رادیو شرکت نماید و وى اولین بار به طور تکنواز در برنامهى صبح جمعه صبحى شرکت مىکند، سپس در ارکستر عباس شاپورى شرکت و همکارى خود را با این ارکستر شروع مىنماید.
عباس شاپورى در ساختن سازهاى مختلف ایران نظیر: تار، سنتور مهارت دارد ولى در ساختن ویولن این ساز فرنگى استعدادى فوقالعاده دارد به طورى که استادش آقاى اسماعیل زرینفر مىگوید: عباس شاپورى علاوه بر قریحه و ذوق آهنگسازى سرشارى که دارد، در ساختن ویولن نیز مهارت قابل توجهى دارد به طورى که ویولن هاى ساخت او کوچکترین عیب و نقصى از لحاظ فنى نداشت، خداوند به این مرد استعداد خاصى عنایت فرموده. عباس شاپورى، کنسرت هاى زیادى به نفع بیماران بیمارستان هاى: مسلولین، تیمارستان هاى شهردارى و در شرکت نفت آبادان اجرا کرده و براى شناساندن موسیقى سنتى ایران، مسافر تهایى به چند کشور خارجى از جمله اجراى برنامههایى در رادیو مونیخ ترتیب داد. شاپورى از میان آهنگهاى خود به راز اشک، بشنو از نى، عشق و حسد، خطا رفته، گلشن هستى، چشمه، نیلوفر، نگاه، چشم سحر، رقیب، تک درخت، ابر و باران، افسون، سوز دل، حلقهى بازگشته، آرزوى دیدار، ترانهى من، فداى وفا، عشق و شاعرى، شادى و امید، قنارى علاقهاى مخصوص دارد و پنجهاى شیرین و سبک مخصوص به خود را دارد زیرا وى برخلاف معمول آرشه را با دست چپ مىکشد و در نوع خود از لحاظ نوازندگى میان نوازندگان نادر است.
شاپوری سال های بعد از انقلاب به ساختن ساز ویولن مشغول بود. این هنرمند فقید پس از سال ها انزوا و گوشه نشینی بعد از ظهر پنجشنبه اسفند 1384 پس از یک دوره طولانی بیماری درگذشت. پیکر این هنرمند فقید با حضور هنرمندانی چون انوشیروان روحانی و... قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد. منبع