مجله شماره 122

 

 

تغییر در مجله اینترنتی قدیمی ها

مجتبی نظریمجتبی نظری: سلامی گرم به تمام همراهان مجله قدیمی ها که همیشه با نظرات و ایمیل های کارسازشان مرا در راهنمایی و کمک، برای هر چه بهتر بودن قدیمی ها یاری نمودند.

خیلی از دوستان می گویند که عکس های هفته در قطع کوچکیست و من برای احترام به نظرات این دسته از دوستان تصمیم گرفتم عکس های هفته را به صورت پوستر قرار دهم که دوستان راضی باشند. پوستر ها را پایین مجله به صورت کوچک می بینید که با کلیک بر روی آنها به صورت بزرگ تماشا کنید. قالب وبلاگ را هم به همین مناسبت تغییر دادم که دوستان بتوانند هر چه راحت تر مطلب و عکس را پیدا کنند.

یک بی دقتی بزرگ کرده ام و آن این است که بالای مجله، سال دوم منتشر می شده در صورتی که آذر ماه سال گذشته سومین سالگرد مجله قدیمی ها بوده است. از این شماره (مجله شماره 122) سال سوم چاپ می شود.

این هفته، مجله سر وقت خود منتشر نشد چون تهران بودم و دیدارهایی با ناصر ملک مطیعی، پوری بنایی، ژاله علو، حسین شهاب و حمیده خیر آبادی (نادره) داشتم که در شماره های آینده عکس ها و مطالب را برای شما به نمایش خواهم گذاشت. دوست عزیزم خانم فروغ بهمن پور هم من را به بزرگداشت استاد فریدون حافظی دعوت کردند که گزارش تصویری مفصلی از این مراسم در شماره آینده مجله قدیمی ها منتشر می شود. گزارش تصویری بسیار کاملی هم از مراسم تشییع جنازه پروین سلیمانی تهییه کرده ام که در همین شماره انتشار می یابد.

دست تمام کسانی که به هنرمندان قدیمی علاقه دارند را می فشارم و امیدوارم بتوانم تا هر وقت که شده این مجله را پا بر جا برای شما طرفداران قدیمی ها منتشر کنم. از دوستان بسیار عزیزم جناب آقای ایرج باباحاجی و حسین امامی بسیار تشکر می کنم که در تهران همیشه من را شرمنده خود می کنند.

از آقایان رامین مدیر وبلاگ هواداران ستار، علیرضا، مریم، مصطفی، فرید، هادی، پریسا، کیمیا و فرخ عزیز معذرت خواهی می کنم که نتوانستم به علت رفت و آمد های زیاد با این دوستان عزیز تماس و تجدید دیداری کنم. به هر حال امیدوارم از ما راضی باشید.

 

 

مادر سینمای فارسی، پروین سلیمانی هم پرواز کرد

زنده یاد پروین سلیمانی
زنده یاد پروین سلیمانی

پروین سلیمانی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون شامگاه 11 خرداد ماه از دنیا رفت. این بازیگر كه چندی پیش به‌ دلیل تومور مغزی بدخیم در بیمارستان بستری بود، بعد از حدود یك ماه حالت نیمه بیهوشی در منزل پسرش درگذشت. ماه چهره خلیلی، نوه این بازیگر گفت: طی یك ماه گذشته كه مادر بزرگم را به خانه آوردیم، حركت خاصی نداشت و تنها هنگامی كه دستمان را در دستش می‌گذاشتیم آنرا می‌گرفت كه در نهایت در همان سكوت از دنیا رفت.

پروین سلیمانی متولد 1301 در تهران، فعالیت هنری‌اش را از سال 1323 با بازی در نمایش شهرزاد قصه‌گو آغاز كرد و در همان زمان به‌عنوان گوینده با رادیو همكاری داشت. وی با فیلم گل‌نسا در سال 31 وارد سینما شد و طی بیش از 60 سال در حدود 80 فیلم ایفای نقش كرد كه از میان آنها می‌توان به خاك، شازده احتجاب، بوف كور، كندو، گوزن‌ها، غزل‌، آشیانه مهر، شبح كژدم، بگذار زندگی كنم، آن سوی آتش، سرب، زمان از دست‌رفته، ابلیس، افسانه آه، هنرپیشه، شب روباه، سلطان و غزل اشاره كرد.

زنده یاد پروین سلیمانی
زنده یاد پروین سلیمانی

پروین سلیمانی در دهمین جشنواره‌ی فیلم فجر برای بازی در فیلم دیگه چه خبر تقدیر شد، اما حضور این بازیگر در مجموعه‌های تلویزیونی به‌ ویژه نقش او در مجموعه تعطیلات نوروزی بیشتر در خاطره‌ها مانده است و از دیگر سریال‌هایش می‌توان به گل پامچال، خاله سارا، این خانه دور است، مدرسه مادربزرگ‌ها، فكر پلید، تهران 11 و كاشانه نام برد.

همچنین پیكر پروین سلیمانی در میان مردم هنردوست از خانه سینما تشییع و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاك سپرده شد. در این مراسم كه جمعی از هنرمندان نیز در كنار مردم حضور داشتند، داوود رشیدی، رییس انجمن بازیگران در سخنانی با اشاره به حضور هنرمندان و مردم در تشییع این هنرمند گفت: این خصلت ما ایرانی‌هاست كه همیشه جمع‌مان جمع است و به هنرمندان ارج می‌نهیم.

گریه پروین سلیمانی در مراسم تشییع مهری مهری نیا
گریه پروین سلیمانی در مراسم تشییع مهری مهری نیا

در این برنامه كه از ساعت 9 تا ساعت 10 صبح ادامه داشت بنا به وصیت پروین سلیمانی یكی از هنرمندان به‌نام پایان خدایی قطعه‌ای برای او دكلمه كرد. پوری بنایی، حمیده خیرآبادی، محمدمهدی عسگر‌پور، محمد ورشوچی، مریلا زارعی، محرم بسیم، شهره لرستانی، حبیب اسماعیلی، علی‌اكبر ثقفی، پرویز پور‌حسینی، مهدی میامی، شاهد احمد‌لو، علی دهکردی، ملكه رنجبر، اصغر بیچاره، مهوش وقاری، حسین خانی‌بیک، شاهد احمدلو، هوشنگ قوانلو، پوران درخشنده، ماه چهره خلیلی (نوه آن مرحومه) و بسیاری از هنرمندان از حاضران مراسم بودند.

 

گزارش تصویری اختصاصی قدیمی ها از تشییع

پیکر پروین سلیمانی با عکس هایی متفاوت / ۱۷ عکس (کلیک کنید)

 

 

یادداشت یغما گلرویی به یاد فریدون فروغی: دنیا شبیه ترانه هایش بود

زنده یاد فریدون فروغی
زنده یاد فریدون فروغی

یغما گلرویى: سال 1378 دوست آهنگسازى به من تلفن زد و گفت: فریدون فروغى قراره براى كار یه كاست پیش من بیاد، اگه دلت خواست مى تونى بیاى ببینیش! این دوست آهنگساز از علاقه من به سبک و صداى فریدون فروغى خبر داشت. غروب همان روز به دفتر دوستم رفتم. در اتاق انتظار دفتر، جز یک پیر مرد كوتاه قد كسى نبود!

از دوستم پرسیدم: آقاى فروغى نیومدن؟

دوستم جواب داد: آقاى فروغى ایشونن دیگه!

و من تازه در صورت آن پیرمرد دقیق شدم. بله، خودش بود! بر خلاف تمام عكس هایى كه از او دیده بودم، بدون سبیل و با موهاى یک سره سپید! معذرت خواستم و نشستیم به گفتگو. چند ترانه برایش خواندم و او نظر مرا نسبت به ترانه هایش خواست و اصرار کرد که بى تعارف نظرم را بگویم.

گفتم: به اعتقاد من رنگ ترانه هاتون خاكستریه و...

در حرفم دوید كه: مى خواى بگى دنیا شبیه ترانه هام نیست؟

و من برایش گفتم كه اتفاقاً دنیا همرنگ ترانه هایش و چه بسا سیاه تر از آن هاست، اما هنرمند نباید فقط و فقط به بیان تیره گى ها بپردازد. گفتم كه در كارهایى مثل رزمندگان و طلوع خونین به سمت شعارزدگى رفته! برایش گفتم كه چقدر دو ترانه همیشه غایب و نمــاز كه سروده شهیار قنبرى ست را دوست دارم. گفتم این دو ترانه بیش از هر ترانه ای با صداى عصیان زده او چفت شده اند. گفتم من هم روى موسیقى همیشه غایب ترانه ایى نوشته ام. گفت بخوان و من ترانه را خواندم:

گفتى یک نفر میاد از تو غبار جاده ها

گفتى رخش زین طلا، سم مى كوبه تو شهر ما

عمر ما به سر رسید، هیچ كسى سر نرسید

كسى اون یكه سوارو توى كوچه ها ندید

گفتى از صداى پاش میشكنه گنبد كبود

دوباره ترانه جولون مى ده تو شهر سرود

جون ما به لب رسید هیچ كسى سر نرسید

كسى از تو كوچه ها صداى پایى نشنید

بگو كى پهلوون از تو آیینه ها سر میرسه

واسه چى پیاده از سواره زودتر میرسه

نكنه اومدنش حرف چل كلاغ باشه

آخه كى عمر سكوت ما به آخر میرسه

عمر ما به سر رسید، هیچ كسى سر نرسید

كسى اون یكه سوارو توى كوچه ها ندید

اگه باور بكنیم زندگى مون تو دست ماست

اگه بارونى بشه ابرى كه توى این صداس

روى گنبد كبود، رنگین كمون پل میزنه

دیگه كوچه ها پر از تولد ترانه هاس

جون ما به لب رسید، هیچ كسى سر نرسید

كسى از تو كوچه ها صداى پایى نشنید...

ترانه را پسندید و گفت این سومین شعریست كه بر روى آهنگ ویلیام خنو - آهنگساز ترانه اصلى- نوشته شده، بعد گیتار را برداشت و بعد از یک بار تمرین، تمام ترانه را بدون اشتباه و تپق زدن خواند. با همان گام هاى دست نیافتنى و من دیدم كه گذر گزنده روزگار خطى بر آیینه صدایش نیانداخته.

گفت: اگر مجوز بگیرم! این ترانه را در آلبومم خواهم خواند.

بعد از آن روز دیگر او راندیدم. از گوشه و كنار می شنیدم كه به دنبال مجوز یک آلبوم است. از سكوت كهنه اش ذله شده بود. با خبر شدم كه مجوز نمى دهند و ندادند تا بالاخره آن خبر تلخ: كه فروغى در تنهایى مُرد، با چندین ترانه تازه كه مجوز انتشار نگرفتند. همه ما در مرگ فروغى مقصریم...

نمى دانم اجراى ضبط شده ایى از ترانه عمر سكوت وجود دارد یا نه؟ اما هر بار كه در میان ترانه هایم چشمم به این ترانه مى افتد، آن روز را به خاطر مى آورم و صداى گرم و زخمى آن مرد غمگین را كه مى دانست دنیاى خاكسترى ما به ترانه هایش شبیه است و مى خواند: آخه كى این عمر سكوت ما به آخر می رسه...؟

 

 

بخارا با جشن‌نامه‌ی همایون خرم منتشر شد

مهمندس همایون خرم
مهمندس همایون خرم

شماره‌ی هفتادم مجله‌ی بخارا به چاپ رسید. در هفتادمین شماره‌ی مجله‌ی بخارا كه ویژه‌ی فروردین و اردیبهشت‌ماه چاپ شده و با جشن‌نامه‌ی همایون خرم همراه است، مقاله‌هایی از محمدرضا شفیعی كدكنی، ژاله آموزگار، عزت‌الله فولادوند، محمدرضا باطنی، محمود دولت‌آبادی، داریوش شایگان، محمدعلی موحد، جمشید ارجمند، انور خامه‌ای، عبدالحسین آذرنگ و تعداد دیگری از اهالی فرهنگ و ادب منتشر شده است.

همچنین خاطراتی‌ از مارسل‌ پروست‌ نوشته‌ی سیدونی‌ گابریل‌ كولت‌ با ترجمه‌ی اصغر نوری‌، تازه‌ها و پاره‌های‌ ایران‌شناسی نوشته‌ی ایرج‌ افشار، قلم‌ قدرتمند نویسنده‌ی ما از محمد علی‌ سپانلو، پنج‌ قرن‌ دموكراسی‌ در ایران‌ باستان به قلم همایون‌ صنعتی‌زاده‌، نشریه‌ی‌ مطالعات‌ ایرانی‌ یاسمین‌ ثقفی‌، یادداشت‌هایی‌ از ژاپن‌؛ از چشمه‌ی خورشید هاشم‌ رجب‌زاده‌ و در بخش سفرنامه‌ها یادداشت شرحی‌ بر سفرها و نوشته‌های‌ ادوارد لین نوشته‌ی جیسون‌ تامپسون‌ با ترجمه‌ی حسن‌ كامشاد، در بخش موسیقی‌ مقاله‌ی واگنر چگونه‌ درگذشت‌؟ نوشته‌ی ارنست‌ ویلهلم‌ هاینه‌ با ترجمه‌ی علی‌ اسدیان‌ و در بخش طنز چگونه‌ از علامت‌ سه‌ نقطه استفاده‌ كنیم‌؟ امبرتو اكو با ترجمه‌ی سحر كریمی‌مهر منتشر شده‌اند.

مجله بخارا
مجله بخارا

در بخش شعر فارسی نیز شعری منتشر نشده از سیمین بهبهانی و شعرهایی از محمد ابراهیم‌ باستانی‌ پاریزی، حسین‌ مصاحبی‌ نائینی‌، افسانه‌ یغمایی، حسین‌ اكبری، فریده‌ رازی و‌ محمدعلی‌ عجمی‌ به چاپ رسیده‌اند. همچنین در این شماره جشن‌نامه‌ی‌ همایون‌ خرم با مطالبی از علی‌ دهباشی‌ و رضا یكرنگیان‌، بدری‌ نكوروح‌، محمد سریر، فرهاد فخرالدینی،‌ تورج‌ نگهبان‌ درباره‌ی آثار موسیقایی خرم منتشر شده است. منبع

 

 

جمشید مشایخی و این روزها

جمشید مشایخی
جمشید مشایخی

جمشید مشایخی از ناحیه‌ی چشم راست دچار آسیب‌دیدگی شد. این بازیگر پیشكسوت سینما گفت: یكی از چشم‌هایم، درد شدیدی داشت كه پس از مراجعه به دكتر و گرفتن عكس متوجه شدم لكه سیاهی در وسط كره چشمم به وجود آمده كه در صورت عدم رسیدگی منجر به نابیناشدن چشم راستم خواهد شد.

وی افزود: آمپولی را در چشمم تزریق كردم و تا دوماه دیگر هم باید دو آمپول دیگر بزنم تا خطر رفع شود. این بازیگر چندی پیش در فیلم خانواده ارنست به كارگردانی محسن دامادی مقابل دوربین رفت.

جمشید مشایخی یكی از ماندگارترین چهره‌های عرصه بازیگری متولد 6 آذر 1313 در تهران است و از سال 1336 با نمایش وظیفه پزشك فعالیت بازیگریش را آغاز كرد و با فیلم كوتاه جلد مار در سال 42 مقابل دوربین رفت و دو سال بعد با فیلم خشت و آینه وارد سینما شد. تا به امروز ایفاگر نقش‌های ماندگاری بوده است كه از جمله آنها می‌توان به فیلم های گاو، قیصر، شازده احتجاب، سوته‌دلان، خانه عنكبوت، كمال‌الملك، گل‌های داودی، آوار، پدر بزرگ، طلسم، سرب، روز واقعه، خانه روی آب و یك بوس كوچولو و مجموعه‌های هزار دستان، داستان‌های مولوی، سلطان صاحبقران، امام علی (ع) و پهلوانان نمی‌میرند اشاره كرد.

 

 

حرف های مسعود کیمیایی درباره پروین سلیمانی

مسعود کیمیایی
مسعود کیمیایی

مسعود کیمیایی که سابقه همکاری با پروین سلیمانی را دارد، پس از مرگ درباره او چنین گفت: پروین سلیمانی با وجود تجربه فراوان و در اوج بیماری شریف‌تر از آن بود که به دنبال نقش به کسی رو بیندازد.

پروین سلیمانی در میان بازیگران زن سینمای ایران که در فیلم‌های من بازی کردند، یک بازیگر شاخص محسوب می‌شود. او بهترین بازی‌هایش را در دو فیلم خاک و گوزن‌ها به نمایش گذاشت. آن جا که قرار بود در نقش شخصیت زن دردمند بازی کند، چنان مسلط در قالب این نقش رفت، که کمتر کسی می‌توانست این ذوق و قدرت او را در باورپذیری نقش انکار کند. در تمامی کارهایم تلاش می‌کردم حتماً پروین سلیمانی را در کنار خود داشته باشم و حالا چقدر غمگینم از نداشتن بازیگری که با عمق درک و دانش غریزی خودش تماشاگر را همراه می‌کرد.

با وجود تجربه فراوان و در اوج بیماری شریف‌تر از آن بود که به دنبال نقش به کسی رو بیندازد اما همیشه دلم می‌خواست در هر کاری که انجام می‌دهم تا آن جا که کار اجازه می‌داد از حضور او استفاده کنم. می‌خواستم نزدیک او باشم، کنارش قرار بگیرم، فیلمی با او کار کنم که با یکدیگر همکار باشیم. پروین سلیمانی تربیت سینمای قدیم را داشت. به موقع سرصحنه حاضر می‌شد. با وجود بیماری در تکرار پلان‌ها خم به ابرو نمی‌آورد و تمام اصول حرفه‌ای کار را رعایت می‌کرد.

او حرفه‌ای بود. خانمی از قدیم. این جمله‌ای است که می‌تواند به تمامی اخلاق او را در همکاری‌هایش توصیف کند. بازیگری که با وجود 6 دهه حضور متداوم و پر فراز و نشیب در سینمای ایران و ترکتازی ستارگان دوام آورد، نامدار ماند و هیچ گاه تمام نشد.

اگر کسی بخواهد داستان زن به حاشیه رانده و زجرکشیده ایرانی را بنویسد، تصویر پروین سلیمانی برای او کافی است. بی‌دلیل همیشه دوستش داشتیم. منبع

 

 

ردیف استاد کسایی منتشر شد

استاد حسن کسایی
استاد حسن کسایی

ردیف سازی و آوازی استاد حسن کسایی بعد از چهار دهه انتظار اهالی موسیقی با اجرای تازه استاد منتشر شد. مجموعه 6 سی دی از ردیف سازی و آوازی با روایت واجرای استاد حسن کسایی همزمان با نمایشگاه کتاب از سوی انتشارات آوای نوین اصفهان روانه بازار موسیقی شد.

این مجموعه همراه با کتاب بررسی ردیف های موسیقی ایران نوشته جواد کسایی فرزند استاد همراه است. از دیگر نکات قابل توجه این آلبوم آن است که برای اولین بار  اثری از سه تار نوازی و آواز خوانی استاد منتشر می شود. همچنین برای نخستین بار بعد از ردیف مختصر ادیب خوانساری با تار ابراهیم سرخوش ردیفی از مکتب موسیقی اصفهان ارائه می شود.

استاد کسایی این مجموعه را پاییز 85 ضبط کرده و علاوه بر اجرای با سه تار و آواز، ردیف دیگری با اجرای نی هم ضبط کرده است که در نوبت انتشار قرار دارد. منبع

 

 

گزارشی از کنسرت پری زنگنه در بروکسل

پری زنگنه
پری زنگنه

سیامک فرید - بلژیک: چهارشنبه 20 ماه مه، تالاری در مرکز شهر بروکسل (بلژیک) شاهد حضور گرم و اجرای کنسرت خانم پری‌رخ شاه‌یلانی معروف به پری زنگنه بود. از ایرانی تا غیر ایرانی، تمامی صندلی‌های این تالار را به اشغال خود در آوردند تا برخلاف طبیعت سرد و بارانی شهر بروکسل، به این برنامه‌ی هنری گرمی و نشاط ببخشند.

پری زنگنه با چند ترانه‌ی انگلیسی و آلمانی صدای صاف و رسای خود را در سالن به پرواز در آورد و سپس در میان کف زدن‌های ممتد حضار، ترانه‌هایی به زبان فارسی اجرا کرد. کسانی که پس از سال‌ها صدای او را در یک برنامه‌ی زنده می‌شنیدند، ناباورانه به آوایی گوش می‌دادند که انگار زمان هرگز از روی آن عبور نکرده است.

در بخشی از این برنامه، خانم بسیار جوان پیانیستی که از پاریس بانو زنگنه را همراهی می‌کرد، برای چند ترانه جایش را به پیانیست بسیار جوان‌تر گیو قلمکار داد تا استعدادهای جوان نیز فرصتی داشته باشند که در کنار خوانندگان قدیمی و مشهور برنامه اجرا کنند.

در پایان کنسرت، خانم زنگنه با حوصله به پرسش‌های حاضرین پاسخ گفت. این هنرمند روشن‌دل در مورد خود گفت که سال 1350 در یک حادثه‌ی رانندگی بینایی خود را از دست داده است. سپس خانم زنگنه به معرفی کتاب جدید خود به نام آن‌سوی تاریکی پرداخت و گفت مبالغی که از فروش این کتاب به دست خواهد آمد را در راه خدمت به کودکان نابینا در ایران صرف خواهد کرد. زنگنه در عین حال ابراز امیدواری کرد که کتاب‌اش - که حاصل سال‌ها تلاش و تجربه اوست- به زبان‌های زنده دنیا ترجمه شود. منبع

 

 

مرتضی احمدی: دیگر مثل تختی ندیدم

مرتضی احمدی
مرتضی احمدی

مزدک علی نظری: مرتضی احمدی به حق گنجینه خاطرات لقب گرفته است. این هنرمند قدیمی در دهه های گذشته، در اداره راه‌آهن همکار روانشاد غلامرضا تختی بوده است.

مرتضی احمدی می گوید: مگر می شود او را فراموش کرد؟ خدا بیامرزدش. خیلی از نسل امروزی‌ها آقا تختی را نمی‌شناسند. البته همه می‌دانند که او کشتی‌گیر بوده، ولی تختی به خاطر کشتی‌اش معروف نشد؛ کشتی ما مدال‌آورتر و قوی‌تر از او را خیلی به خود دیده.

یادم می‌آید یک روز گفتند که جوانی در حال کتک زدن تختی است. وقتی این خبر در خانی‌آباد پیچید، همه مردم با چوب و سنگ و زنجیر راه افتادند تا به حساب کسی که قهرمان‌شان را کتک زده بود برسند. وقتی به محل دعوا رسیدند متوجه شدند که تختی خودش را بین او و جمعیت انداخته. پرسیدند: چرا این پسر شما را کتک زده؟ تختی جواب داد: لابد کاری از من سرزده که لایق این کتک بوده‌ام! بعد، آن جوان را در آغوش کشید و گفت: این آقا برادر کوچک من است و کسی حق ندارد نازک‌تر از گل به او بگوید.

باور کنید اگر تختی یک مشت به آن جوان می‌زد، طرف جابه‌جا می‌مرد. اما وقتی از او پرسیدیم که چرا از خودت دفاع نکردی؟ گفت: چطور می‌توانستم آدمی که از من ضعیف‌تر بود را بزنم؟ تختی اینطوری بود، در حالی که دیدیم بعضی قهرمان‌های ما وقتی پیرمردی بهشان نزدیک می‌شود و امضا می‌خواهد، مشتی به سینه‌اش می‌زنند و او را پرت می کنند عقب!

احمدی در پاسخ به این سوال که تختی هم مثل شما کارمند راه‌آهن بود؟ گفت: بله. آن موقع من سرحسابدار بودم و تختی هم باید حقوقش را از من می‌گرفت. یادم است که هیچ وقت رویش نمی‌شد بیاید داخل اتاقم. همیشه پشت در می‌ایستاد تا یک نفر بیاید داخل و به من بگوید که تختی منتظر است. پا می‌شدم می‌رفتم جلوی در، دستش را می‌گرفتم و تختی را به اتاقم می‌بردم و می‌گفتم: برای من خوب نیست که رفیقم اینطور پشت در معطل بماند. حواله حقوق‌هایش را امضا می‌کردم و می‌فرستادم صندوق تا پولش را بفرستند و او برای گرفتن حقوق معطل نشود. باور کنید مادامی که توی اتاق بود کوچک‌ترین نگاهی به این طرف و آن طرف نمی‌کرد، خیلی سر به زیر بود.

شما نمی‌دانید که او برای زلزله‌زده‌ها چه کار کرد. وقتی تختی آمد وسط، حتی آن آدم فقیر خانی‌آباد که فقط یک لحاف داشت، پوشش زمستانی اش را می‌آورد تا به زلزله‌زده‌ها بدهد. آن مرحوم با یک گونی می‌رفت توی بازار و آن را پر از پول می‌کرد و می‌فرستاد برای زلزله‌زده‌ها. یادم می‌آید که مقابل مسجد سی- چهل تا خانم نشسته بودند روی زمین و لباس‌ها و دیگر کالاهای اهدایی را بسته‌بندی می‌کردند. خلاصه آن مرحوم تا جایی که در توان و اعتبارش بود مایه گذاشت تا برای زلزله‌زده‌های بوئین‌زهرا کمک جمع کند.

با پولی که از فدراسیون می‌گرفت می‌ساخت. ضمناً تختی یک جورهایی از مال دنیا بی‌نیاز و وارسته بود. ارحام صدر خدابیامرز و مرحوم تابش هم همینطور؛ هیچ وقت درآمدشان از کار هنری را خانه نمی‌بردند و همیشه پول‌هایشان را انفاق می‌کردند.

مرتضی احمدی در پاسخ به این سوال که از چه زمانی اسم تختی سر زبان‌ها افتاد؟ گفت: از آن فینالی که در مسابقات جهانی کشتی داشت. پیش از فینال به او گفته بودند که بازوی راست حریف روس تو آسیب دیده است. تختی در آن کشتی حتی یک بار هم سمت دست مصدوم حریفش نرفت. یادم می‌آید که بعد از مرگش کشتی‌گیر روس هم به تهران آمد و در مراسم ختم او شرکت کرد، کلی هم گریه زاری کرد.

در مراسم تشییع جنازه‌اش، مگر با وجود آن جمعیت می‌شد به تابوت تختی نزدیک شد؟ تا ده روز تهران تب داشت. چند نفر خودکشی کردند و همه ناراحت بودند. دیگر مثل تختی ندیدم...